۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

"کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا"یمان شد

اگر نمی رفت وقایع این تاسوعا و اگر به چشم نمی دیدم ...شاید این پست شکل نمی گرفت!
نقلی به کلام اماممان(س)در سال 56 و 57 و ماه محرم بزنیم :

من خوف این را دارم که شما ملت بزرگ ایران، که برای خدا قیام کردید و برای خدا جوانهایتان را دادید و برای خدا زحمات طاقت فرسا کشیدید و همه چیزتان را فدای اسلام کردید، با این جریانی که به نظر می آید که دارد پیش می رود، یک وقتی متوجه بشوید که _ خدای نخواسته _ با انعزال این مردم، اینهایی که خدمتگزار هستند، یک حکومت قلدری با اسم اسلام، با اسم جمهوری اسلامی، با اسم خدمتگزار به اسلام بیاید و همه ی زحمتهای شما و خونهایی [را] که دادید، هدر ببرد.»

صحیفه امام، جلد 15 ص ص366

آن روزی که شما احساس کردید که می خواهید فشار به مردم بیاورید، بدانید که دیکتاتور دارید می شوید. بدانید که معلوم می شود مردم از شما رو برگردانده اند

صحیفه امام، جلد 18، ص
79

"باید از اواخر عمر این‌ دیکتاتورها بترسیم. اواخر عمرشان‌ دیوانه‌ می‌شوند آقا محمدخان‌ قاجار هم‌ دیوانه‌ شد آن‌ آخر عمرش، نادر شاه‌ هم‌ دیوانه‌ شد آن‌ آخر عمرش”
در جستجوی‌ راه‌ از کلام‌ امام، دفتر شانزدهم، ص‌ 245

حضرت سیدالشهدا – سلام الله علیه – به همه آموخت که
در مقابل ظلم ، در مقابل ستم ، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با اینکه از اول می دانست که در این راه که می رود، راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می دانست . اگر نبود این نهضت ؛ نهضت حسین – علیه السلام – یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه به مردم نشان می دادند. و از اول ، اینها اعتقاد به اسلام نداشتند و نسبت به اولیای اسلام حقد و حسدداشتند.

آن روزی هم که حضرت سیدالشهدا رامظلوم شهید کردند، بعضی از اشخاصی که بودند،
او را به اسم خارجی و اینکه درحکومت حق وقت !!!! قیام کرده است ، اینطور معرفی کردند. لکن نور خدا می درخشد وخواهد درخشید و عالم را خواهد از نور پر کرد.
آنها به ما فهماندند که در مقابل جائر، در مقابل حکومت جور، نباید زنها بترسند ونباید مردها بترسند. در مقابل یزید، حضرت زینب – سلام الله علیها – ایستاد و آن را همچوتحقیر کرد که بنی امیه در عمرشان همچو تحقیری نشنیده بودند، و صحبتهایی که در بین راه و در کوفه و در شام و اینها کردند و منبری که حضرت سجاد – سلام الله علیه – رفت وواضح کرد به اینکه قضیه ، قضیه مقابله غیر حق با حق نیست ؛ یعنی ، ما را بد معرفی کرده اند؛ سیدالشهدا را می خواستند معرفی کنند که یک آدمی است که در مقابل حکومت حق وقت !!!؛ خلیفه رسول الله!!! ایستاده است . حضرت سجاد این مطلب را در حضورجمع فاش کرد و حضرت زینب هم .
باید تسلیم شد؟ باید تخفیف درمجاهده قائل شد؟ یا باید همانطوری که زینب – سلام الله علیها – در دنباله آن مصیبت بزرگی که تصغر عنده المصائب ، ایستاد و در مقابل کفر و در مقابل زندقه صحبت کرد و هرجا موقع شد، مطلب را بیان کرد و حضرت علی بن الحسین – سلام الله علیه – با آن حال نقاهت ، آنطوری که شایسته است تبلیغ کرد.
این ملت خسته نمی شود. این ملت اینطور نیست که بگوید حالا که نرسیدیم به آن ، پس برویم سراغ کارمان . این ملت می بیند رسیده به آن . الان موج این نهضت شما و انقلاب شما، در عالم این موج رفته است ، در همه جای دنیا این موج پیروزی شما سایه افکن است
حالا که اینهمه جوان داده است و اینهمه خون داده است و اینهمه عزیزان را از دست داده است ، حالادیگر نمی آید بگوید که خیر، حالا همه ما را کشتید، دست شما درد نکند، بسم الله ! ما تاآخرین وقت و تا آخرین نفس ایستاده ایم و ملت ایستاده است و بحمدالله ، با قدرت داردپیش می رود.

شما قدرت نمایی در دنیا کردید. غافل از این قدرت نمایی نباشید.
سخنرانی 25 مهر 61 امام خمینی برای ماه محرم

...
هیچ از اسلام نمی دانید و لافی بیش نمی زنید.حتی به قدر عرب جاهلیت هم حرمت ماه حرام نگه نمی دارید .رجب که به گلوله بستید و محرم کردید...محرم را که عاشورا کردید؛با عاشورا چه می کنید؟
به قول او حیف اُف که بر شما باد!:)

دار الزهرای شب عاشورا


از حسینیه دار الزهرا(س) می آیم.50 موتور سوار و 6 ماشین ون یگان ویژه ریختن در کوچه پس کوچه های تنگ دار الزهرا(س) و پس از نمایش اقتدار خود با چوب پرچم و بلندگو و دوربین حرفه ای صدا و سیمایشان و رقص پرچمهایشان با نشان دادن گازهای فلفل و اشک آور به مردم خواستار تردد وپراکندگی مردم شدند! و مردم هم امده بودند برای عزاداری ؛نرفتند!دخترکی کنار من می گفت!از جماران می آیم آنجارا هم که زدید و بردید.اارشاد را هم که بستید این جا هم این جور.مردم کجا عزاداری کنند حتما باید بیایند مهدیه شما؟!این قدر صادقانه لحنش بود که خنده ام گرفته بود!...ساعت 7 مراسم بود قاعدتا ولی تا 8 شوی مسخره بسیجیان موتور سوار بود!بینشان رفتم در حالیکه شعار می دادند و خیر سرشان روضه می خواندند که "مکن ای صبح طلوع"عده ایشان قهقه می زدند!و گل می گفتند و گل می نشفتند گویا!یک عده هم عربده می زدند.اوایل 60-70 نفر بودند ..بنده خدا مجبور بود عربده بزند تا صدایش بپیچد با آن بلند گو...بعد زیادتر شدند.6 ماشین گارد هم امد.موتورهاشان از میدان بهشتی به رو بهروی دارالزهرا آورندند؛یکی از پسرها جمعشان گفت:بزنیم شیشه هاشو بشکونیم!؟چوب پرچمشو درآورد گفت:می زنیم لهشون می کنیم...برنگشتم سمتش!فرقی با کوفیان و لشگر یزدید ندارند که چه سود در چهره ای که بی شرفی می بارد نگاهی!!؟مردم به کنارها ایستادند.سر خیابان هشترودی ماشین پلیس عمود ایستاده بود بر کوچه که ماشین نیاید!مردم پراکنده می آمدند!...روبه روی دار الزهرا را پر کردند...دست آخر ..پُر پُر حساب کنی...200 نفر بودند تا 6 ماشین پر گارد و یگان ویژه و مسلح!
دختر شروع به فیلم گرفتن از همین وحشی ها بود که داشتند قهقه می زدند و ان ور تر عده ای دیگر از وحشی ها سینه می زدند و گه گه جایشان را عوض می کردند.می آمدند دور آتش گرم می شدند ؛برایشان چایی می آوردند و...عده ای هم مشغول تدارکات امنیتی و فیلم برداری از چهره مردم و تهدید و ارعاب بودند!که مردی دقیقا توی صورت...توی صورت که می گویم با آن شدتی که آمد نمی دانم خورد...نخورد..چه شد!؟..آمد و گفت:خانم فیلم نگیر...خانم فیلم نگیر..دخترک ترسید بنده خدا!بغل دستی اش گفت:جرم است؟اگر هست...نیروهای خودتان هم می گیرند!..مرد زد و در رفت!
کنار ایستاده بودم و نگاهشان می کردم!این قدر نیروهایشان ته کشیده بود که بی آنکه بخواهم به دنبال فردی باشم و بر چهره نامحرمان خیره...حفظ حرمتشان کردم ...به اسم کوچک و اول فامیلی صدا کردم!(مثل اینکه بگویم :خانم سما میم)بغل دستی اش داد زد(با اسم کوچک و فامیلی کامل)که با تو کار دارند!!خنده ام گرفت... پسری مشکوک شد...آمد روی لب جوی ایستاد طوری که مثلا بشنود حرفهایم را...یکی زد بهم و گفت:دارد تو را می پاید؟برگشتم سمتش..نگاهش کردم....چقدر آشناست این چهره خدا!!فقط اسمش را نمی دانم..بارها دیده ام تو را...ابایی نداشتم..رفتم روی لبه جوی..آن طرف..درست موازی آن فرد که زحمتی برای شنیدن نکشد...خجالت کشید ..امد پائین!
ادامه خیابان حسینیه را که بروی بن بست است..یک دسته رو به روی دار الزهرا شکل دادند و دسته ای آن سر کوچه..دسته ای این سر کوچه ..هر کدام 30-35 نفر آدم و ما بقی بین کوچه و بالای کوچه و سر میدان و گارد و...
دسته سر کوچه کیوان رفت طرف بن بست! که مثلا حالت دسته پیدا کند و سینه بزند!خنده ام گرفت!..به یکی از وحشی ها گفتم:بچه کجائید؟..تهرانی نیستید؛نه؟جواب نداد...ولی در نگاهش جواب گرفتم!...دست بردم سمت کوچه که بن بست..ببین...سواد نمی خواهد..چشم می خواهد...دید!به آن کسی که رفته بود بالا کول دیگری و بلند گو دستش بود گفت:بن بست...بیا این ور!...باز اشاره کرد به کوچه ای دیگر...تاسف خوردم...عمیقا!...چشمهایم را بستم و گفتم:نقشه خیابانها را فرمانده تان نداده؟کی آموزش دیدید برای نمایش امروز؟چشمهایم همچنان بسته بود...با خودم گفتم شاید از فوت منتظری آمده اند تهران و قم؛مانده اند؟((چه می کنید که عمالی و مزدوری چنینتان می کند آخر؟))...باز کردم... اشاره کردم؛آنهم بسته است!
کنار ایستاده بودم و شعارهایشان را و نگاه هایشان را می نگریستم!
برایم فرقی نمی کرد که پشت و کنارم گارد ایستاده...آرام ایستادم...رو به رو یم هم آنها...گاه لبخندی تلخ از آنچه که می کنند می زدم که صد حیف !..گاردی پشت سرم گفت :سینه زنی ات را بکن.عزاداری ات را بکن..مرگ بر ضد ولایت فقیه چیه میگی؟..او هم آرام می گفت!...
مردی جوان از همان بسیجی ها..از بین این همه مردم آمد طرفم گفت : ببخشید خانم!مال همین محل اید؟
گفتم:نخیر!
گفت:می دانید قبله کدام طرف است ؟
خنده ام گرفت...از چه ساعتی با اتوبوس اماده باش ِ زدن مردم بوده ای که وقت نماز نداشته ای تا 8 شب ؟...قبله را نشانش دادم!
خانمی چادری دستم را گرفت؛گفت:نماز اینها صحیح است؟مردم را می زنند؛با خون وضو می گیرند؛سمت قبله نشانش می دهی؟
حق داشت...راست می گفت... دست روی دست آن خانم مسن و چادری گذاشتم...گفتم:یزید و معاویه و مامون و هارون هم نماز می خواندند!بگذار بخوانند!...خانمی دیگر خندید و گفت:بذار بخونن...ی بار لااقل قبله رو درست بگیرن بخونن!..خنده ام گرفت!خوشحال بودم که بازی با شعار دین و حرمتهای اسلام؛مردم را از دین گریزان نکرده و نمی کند!
شالش را پهن کرد تا بخواند...پسری جوان اسمش را صدا کرد...(فقط در مقایسه حد ریش و محاسنشان مانده بودم...اندازه کل خاندان ملاعمر که نمی گذارند.وهن اسلام است به خدا...بگذریم)گفت 45 درجه اش کن...(منظور که حرف من نباشد و حرف خودش نباشد و...)به قیافه ی فرد نماز گزار نگاه کردم...کج نکرد قبله اش را...
یک وحشی دیگر کنار خواهر ایستاده بود برای اینکه بفهمد چه می گوید خواهر و او هم که چیزی نگفته بود... طوری که من و خواهر بشنویم گفت: وای!چرا نمی ذارید مردم عزاداری شونو بکنن...این حرکات چیه انجام می دید(با لحنی که معلوم بود مسخره آمیز است)خواهر هیچی نگفت!..آرام به کنار من آمد و گفت :از آن موقع چشمم بهش است؛با آنهاست...با چشم اشاره کردیم که فهمیدم!این حرکات ما تمام نشده بود که بی سیم زیر پیرهنش صدا کرد..خواهرم گفت:آقا موبایلتون زنگ می خوره..فرمانده تون کارتون داره!...این قدر هول شد که افتاد از دستش موقع بیرون آوردن!
...درگیری بود...ما آمدیم...فردا صبح نذریمان با شهادتمان نباشد :دی
موقع سوار شدن دیدم یه وحشی رفته بالا درخت و دیگری دارد شاخه ها و تنه نهالان را می شکند برای درست کردن آتشی برای گرم کردن خود!نگاهش کردم...کسی که اویزان شده به شاخه درخت تا بکندش گفت :"سامانه 137 هستیم!"خنده ام گرفته بود ولی نخندیدم!وقتی آقای بالاسرتان دروغ می گوید..تو هم بگو!...بعد دوستش گفت:"می خواهیم شاخه ها را هرس کنیم!کاری نمی کنیم!"نمی دانم چرا فکر می کرد باید توضیح دهد دارد چه غلطی می کند به من!خواهرم گفت:شما ریشه مردم و شاخه های انقلاب را خشک نکن!می خواهی درخت هرس بکنی؛بکن!...ماند...رفتیم
آقای مقدم دیشب خوب حرف زده بودند گویا و حکومت یزید را توصیف کرده بودند که این نقل تاریخ به تیریش قبای آقایان خورده بود ظاهرا!امشب قرار بر سخنرانی آقای انصاری بود...بعد از درگیری چه شد...نمی دانم
ادعای توهین به عکس امام که بر همگان واضح است مسببینش را دارید و خاک جماران به توبره می کشید؟بمب در حرم امام می گذارید؟حاشا که از دین به قول مالک اشتر تنها قل قل کلمات عربی اش را بلدید!..بگذریم
...
بعد از نوشتار:
نبودم. و نماندم ولی خبر آمدن میر حسین را داده بودند.این را از زبان یک وحشی شنیدم که می گفت:7.5 در دار الزهرا را باز می کنند و دیگری می گفت:موسوی اومد..آماده باشید...کلا وضعی بود..ما خبر ها را از بین حرفهای خودشان می شنیدیم !
من نماندم..ولی گویا به هادی غفاری حمله ور شدند و شیشه های اتومبیل او را شکستند این سگان ی که حمله وحشیانه و هار بودن خود را به پای اسلام و و لایت وچه ارزشهایی که نمی گذارند!!!! و سر همسر او را مجروح کردند!خانم شهید همت در مسجد سید کم بود که چند باره مثل سگ پریدید و زدید؛این عزیزان هم اضافه شدند!؟
اوایل موتور سواران بودند..بعد اتوبوس ها آمدند...دم رفتن و بازگشت ما ؛6 ماشین ون پر از گاردی و یگان ویژه به علاوه 3 اتوبوس(با آرم نزاجا و دولتی آنهم) و 50 موتور سوار دو نفره چه قدر می شود؟همان قدر بودند...گویا هر چه زمان گذشته..زیادتر شده...
خبر دار الزهرا(س)

..و اما فردا
امروز و امشب که روی شاه ملعون را سفید کردید تا فردا...تا فردا شاید روی یزید را هم سفید کنید!

۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

تفال بی نظیر قرآن و فال زیبای حافظ برای موسوی در شب یلدا و پرده هایی دیگر


پرده اول :
از نبودن 2 هفته ایم نپرسید که نه مجال گفتن است و نه...دعاگویتان بودیم !
پرده دوم :
نبودم که رحلت مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی منتظری را به پیروان و مقلدین و شاگردان و مریدان ایشان تسلیت عرض کنم.تسلیت دیر هنگام مرا پذیرا باشید .تشیع فقیه عالیقدری را از دست داد...در سوگ از دست دادن استاد مسلم فقه نشستیم !خدا ایشان را غرق در رحمت بفرماید.چند تن از مریدان ایشان را در نت می شناسم.تسلیت ویژه خود را نثارشان می کنم:سید امیر (مجنون به جا مانده) ؛ آقای محمد مهدی سامع؛ مریم خانوم ؛آقا پویا و مهاجرو...
پرده سوم :
عزاداری هایتان مورد قبول حضرت حق؛انشاءلله از پیروان راستین آن حضرت باشیم و زینبی زندگی کنیم و نه چون برگشتگان از کربلا ونه چون کوفیان و یا...
و اما پرده چهارم به سفارش مادر این پست نوشته شد هر چند دیر :
شب یلدای ما نیم ِشور و ذوقش به فال حافظش برای تک تک افراد و میهمانان است و اگر موضوعی باشد و ... (نه همیشه و گه گه ..چه شود که...) بر قرآن تفالی می شود.
مثل هر سال برای تک تک افراد حافظ خوانده می شد و شوخی و گاه تشویق و ذوق و تیکه و... برای اشعار!
برای همه افراد بر حافظ تفال زدیم!مادر گفت :باز بگیر...جمع گفتند که گرفتید یک بار و... اصرار ایشان و همراه شدن جمع باعث شد فالی دیگر زده شود .
مادر نیت کرد
حافظ که باز شد ...خواست بخواند...مادر گفت برای آقای موسوی نیت کردم..کل جمع جا خورد...نزدیک بود فرد ببندد کتاب را... شور و هیجان جمع و ولوله ای که شد بود همراه با خنده و ذوق برای شنیدن تفال بر حافظ به او جرئت داد تا بخواند فال را :
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حُقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود
طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کان است که بود
کشته غمزه خود را به زیارت دریاب
زانکه بیچاره همان دل نگران است که بود
رنگ خون دل ما را که نهان می داری
همچنان در لب لعل تو عیان است که بود
زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند
سالها رفت ؛بدان سیرت و سان است که بود
حافظا باز نما قصه خونابه چشم
که برین چشمه همان آب روان است که بود

سر هر بیتش کل جمعیت ولوله بود..سر سه بیت از غزل کل جمعیت هیاهو شد(که پر رنگتر است ).
می دانم که هنوز همان یار امامی که پشتت ایستاد تا بمانی در برابر مخالفینت!...همان سیرت و سانی با همان خورشید درونت...
همه تفالات و پذیرایی که تمام شد؛نوبت انار خوران مراسم شد!...محرم بود و دل و دماغ یلدایی در کار نبود ولی شور ایرانی جمع همچنان می درخشید در مجلس... ب
عد از انار خوران حاجی گفت: می خواهم برای موسوی بر قرآن تفال بزنم!من تفال بر قرآن را قبول دارم.تفال بر حافظ محترم است ولی...
جمع روی تفال های حاجی ایمان داشت!...رفت وضو گرفت...چند نفر از جمع رفتند وضو گرفتند...با اینکه موقع تفال بر حافظ وضو داشتم ولی باز وضو گرفتم(فال حافظ کیفش به دستی گرفتن و کتاب قدیمی حافظ پدر است ولی فال که گرفته می شد من روی کامپیوتر خانه از روی نرم افزار دیوان حافظ شعر را با صدای موسوی گرمارودی می گذاشتم تا جمع بشنود)...ده دقیقه ای انگار هر کس با خودش بود!بعد که حاجی آمد!قرآن قدیمی خودش را آورده بود!روی صندلی نشست...دل در دل کسی نبود...از راه اکنون موسوی و خود موسوی و بعد موسوی و...خلاصه...
هیجان ِنیت ِجمعی نگذاشت...گفتم:یک لحظه!نیت چه بکنیم؟کدام یک؟خود موسوی ؟راه امروز موسوی؟آینده ی موسوی ؟....چی؟...
این قدر جمع مشغول نیت بود که اشاره دست مادر فهمیدم که همه با هم... جمع هم فراجناحی ای بود برای خودش!

حاجی انگار در جمع نبود...کتاب را بین دستانش گرفته بود و سرش پائین...نفسمان بند آمده بود...با خودم می گفتم اگر...این که شوخی نیست...ممکن است که...سعی کردم هرچه خدا می داند و هست و می خواهد ما بدانیم؛چه دلخواه من و چه ضد آن و چه...سعی کردم چشمهایم را ببندم و نیتم را با جمع یکسان کنم!
کتاب باز شد
...
همه چشمها به دستش بود...طوری باز کرد که خودش می دید...کتاب سبز قرآن بین انگشتانش بود...سرک کشیدم...داشتم می مردم از هیجان!چه بود؟...سرش را بالا گرفت...کتاب را با حفظ جای انگشتان بین دستهایش نگه داشت...جمع با حرکات او حرکت می کرد..گویی سر و گردن همه بالا می آید و پائین می رود و...کسی نگفت بخواند؛گفت؟...لختی درنگ کرد..دوباره آن کتاب خدا را باز کرد و تلاوت آغاز شد :
فتوکل علی الله انک علی الحق المبین*
انک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرین*
و ما انت بهدی العمی عن ضلالتهم ان تسمع الا من یومن بایتنا فهم مسلمون*

...
(79.80.81 نمل)
پس بر خدا توکل کن!و کار به او واگذار و بدان که تو قطعا بر حقی آشکار قرار داری
آری!کارشان را به خودشان وا گذار؛زیرا آنان مردگانند و تو نمی توانی سخن خود را به مردگان بشنوانی و آنان را هدایت کنی .آنان کرانی هستند که تو از شنواندن و رساندن دعوتت به آنان ناتوانی ....
اینان کورند وبه بیراهه می روند و تو نمی توانی کوران را را بنمایی و آنان را از گمراهی باز داری تو فقط می توانی سخنت را به کسانی بشنوانی و آنان را هدایت کنی که بیندیشند و تصدیق کنند.اینانند که در برابر ما تسلیم می شوند و ایمان می آورند ...
...
بعد از تلاوت آیات..حرفی نبود برای جمع...
مادر شکر ایزد می کرد و من بر راهم استوارتر شدم...
قرار دادن این پست با این اوضاع تنها اصرار مادر بود!تفسیرش با اهلش...جار و جدل ندارم !انچه دستور مادر بود بر شرح اوضاع با خلوص نیت نوشتم!


۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

17آذر در دانشگاه شهید بهشتی چه گذشت ؟(تکمیل شده)

از وقایع روز دانشجو و انچه که این دانشگاه پس از سالها به خود دیده بود کمابیش مطلعند دوستان!دانشگاهی که حتی انقلاب اسلامی نتوانست ان را به صحنه تظاهرات و راهپیمایی و...به مانند سایر دانشگاه های اصلی تهران بکشد؛این روزها در آن واحد هم تولدی دوباره یافت!هم رشد کرد و به بلوغ رسید و اکنون در عنفوان جوانی یک تحول است!
(وقتی جز نوادر سوابق انقلابی دکتر ولایتی حرکت چند نفره در دانشگاه ملی سابق در زمان شاه ملعون ؛موقعی که دانشجو این دانشگاه بوده اند ؛است{البته ایشان این را رسما جز سابقه مبارزاتیشان می دانند} خود بخوان که چه بوده این دانشگاه !
البته ناگفته نماند پرت بودن و دور بودن این دانشگاه از فضای رفت و امدی بین شهری و در چشم نبودن به هنگام هر گونه درگیری و از لحاظ جغرافیایی(از ضلع غربی که پرتگاه و کوه است.از ضلع شرقی بلوار و... که پرنده پر نمی زند و رفت و امد مردمی ای نیست.از شمال که هر چه ساخته شده مال خود دانشگاه است و خوابگاه ها ؛از جنوب که دار الزهرا و سالن اجلاس سران و بعد در ادامه چندین سفارت خانه و...) در موقعیت خطرناک بودن بر همه این امور افزوده میشده(ناگفته نماند که در اوج بگیر و ببندهای سالهای 78 و... این دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی بودند که تحصن و تجمع های جلوی اوین را برقرار می کردند اما در داخل دانشگاه هیچ جو سیاسی و...نبوده از ابتدایی که ملی بود تا حالا که شهید بهشتی شده)و صد البته فضای آرام و رمانتیک و سبز و وسعت دانشگاه و هوای پاک و...نیز بر جو آرام؛محیطی علمی و تحقیقاتی و به دور از هرگونه تشنجی می افزوده تا این روزهای سخت و ناگوار که بر هر مسلمانی سخت می گذرد چه برسد به قشر فرهنگی و علمی و فرهیخته مسلمان جامعه
و خلاصه تحولی عظیم در جو این دانشگاه به وجود امد که اصلا نفهمیدیم چگونه و چه طوری و چی شد اصلا ؟!
البته نا گفته نماند فارغ التحصیل این دانشگاه (مهندس موسوی؛دکتر شریعتی؛دکتر میردامادی و...) و احوالات این روزهایشان بی تاثیر در این تحول شگفت نبودند!
و خلاصه ان شد که دانشگاه ما رنگ چماق بدستان را رسما و علنا دید امروز...سه شنبه 17 آذر یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت(برای ثبت در تاریخ)
عده ای لباس شخصی از بیرون از دانشگاه با هماهنگی حراست دانشگاه از اتوبوس های خود پیاده شده و وارد خیابان دانشگاه می شوند
بنا بر گزارشات 2 اتوبوس بوده اند!
{{اخه برادر من!خواهر من!هرکی!میخوای کار کنی این قدرها نیاز نیست تابلو باشی؟به این آسانی آبروی بسیج و نظام را نبر!کمی پیچیده و مشکلتر کن لااقل که وقتی سراغ اتوبوسهای پارک شده می روی بگویند از کرمان و بومهن و...آورده اند!اصلا صیغه اتوبوس کشی جمعیت اوردن ..هیچی...خوبه.کی گفته بده.راحتی مردمه...وظیفه است.امکانات داریم؛استفاده شو می بریم؛خیلی خوبه اگر قرار است این امکانات در اخیتار مردم باشد پس در اختیار همه مردم باشد}}
بگذریم!
حدود 100 نفر از بیرون وارد دانشگاه شدند!بسیجیان دانشگاه به آنان پیوستند!عده ای از اساتید کرسی حقوق بشر!!!!!!دانشگاه وتنی چند از اساتید معمم به جمعیت انان پیوستند ؛بنابر گزارشات تمامی مسئولین دانشگاه آنان را همراهی می کردند از رئیس دانشگاه تا رئوسای دانشکده ها تا تمامی کارمندان و تمامی حراستیان و... نماز را در میدان اصلی دانشگاه با فرشهای پهن شده خواندند!به روایت شاهدان شکسته نماز خواندن عده ای جای تعجب و سوال بود که با مثبت اندیشی می شود گفت قضای نماز صبحش یا... بوده ؛سپس شروع به راهپیمایی از میدان اصلی دانشگاه به سمت دانشکده حقوق(نمی دانمم چرا بلافاصله حقوق؛نوک کوه!؟..خوش آب و هوا تر است؟:دی کمترین فاصله از میدان اصلی دانشگاه تا یک دانشکده را دارد ...به هر حال...)رفتند و شروع به شعار دهی کردند.در ابتدای امر چون همیشه میدان اصلی دانشگاه ما برای مسابقات ورزشی یا فرهنگی و.. از این جور مراسم ها که عده ای بیایند از بیرون با بار و پرچم و... عادی است برای دانشجویان توجهی را چندان جلب نکرد؛ ضمن انکه دانشگاه در روز سه شنبه نسبت به دوشنبه از دانشجویان کمتری -به دلیل واحد گیری و ارائه دروس- برخوردار است؛اما سردادن شعار ها و مستقر شدن دوربینهای حرفه ای چیز دیگری بود...چند دقیقه ای گذشت تا دانشجویان خود جوش و بدون هیچ هماهنگی در مقابل آن جمعیت گرد امدند(فیلمی که صدا و سیما پخش کرد زیر یک دقیقه بود...با دوربین حرفه ای ) که همین جمعیت خود جوش دو برابر جمعیت آورده شده به دانشگاه بوده!در حالیکه طی گزارشات جمعیت آورده شده به دانشگاه و بسیجیان و مسئولین و... به 150 نفر می رسید !و جمعیت دانشجویان که با هیچ برنامه ای برای راهپیمایی نبوده و تنها به خاطر توهین ها و شعارها و تحریک های انجام شده آمده بودند و جمع شده بودند به 350 نفر می رسیده!عده ای هم گفته اند جمعیتها 200 به 300نفر بوده!
کم هم نیاورده استفاده بهینه کردند از چوبهای پرچم!برای زدن!
زورشان هم در مشت و پاهاشان خشکیده بود ؛ تقویتش کردند
از بسیج کارکنان نیز دیده می شد در جمعیت گویا!
بنابر گزارشات در درگیرهای انجام شده اساتید!!دانشگاه دخالت کرده و جدا کرده اند و نگذاشته اند بیشتر از این ضرب و شتم ها ادامه یابد!(از این حرکت اساتید خیلی خوشم امد؛حالت پدرانه رفتار کردن بین دانشجوها و جلوگیری از زد و خورد و... :دی )
جمیعشان را به مقابل سلف مرکزی و دانشکده مدیریت و حسابداری برده و شعارهای "موسوی کم اورده" ؛ "مرگ بر ضد ولایت فقیه"؛"مرگ بر منافق" ؛" دانشجو حیا کن...موسوی رو رها کن "؛" موسوی,اوباما..پیوندتان مبارک" ؛"موسوی؛اسرائیل..پیوندتان مبارک"و... پرداختند(جالب انکه گویا شعار اتحاد نیز سر داده شد؛از کی تا حالا با ضرب و شتم ؛ اتحاد را حالی دانشجو می کنند؟){{بنا بر فیلمهای گرفته شده توسط دانشجویان گویا جمعیت شعار "اتحاد؛اتحاد...عامل ننگ و فساد"!!!!!!! را سر می دادند که تا کنون هر چه تلاش کردم نتوانسته ام بفهمم یعنی چی؟و یا درست شنیده نمی شود ؟ درست خوانده می شود؟ یا...؟به هر حال این شعار را در حاشیه می نویسم}}
شعار دهی از مقابل هم سر گرفت "مرگ بر دیکتاتور"؛"الله اکبر"؛"توپ؛تانک؛بسیجی دیگر اثر ندارد"؛"یا حسین..میر حسین "؛"دانشجو می میرد...ذلت نمی پذیرد"؛"دولت کودتا...استعفا؛استعفا"؛ و خواندن سرود یار دبستانی و..پرداختند.
این شعار دهی متقابل موجب تشنج در دانشگاه شده
هیچ دانشجویی تا کنون بازداشت نشده!
دانشجویان در مقابل دانشکده حقوق و در مقابل هم دو طرف به شعار دهی پرداختند!سپس هر دو جمعیت مسیرهای اصلی دانشگاه را طی کرده اند !
این درگیریها تا بعد از ظهر ادامه داشته
ناهارشان داده شد؛اتوبوسهایشان آمد و به دیار خود مسافران برگشتند.
این را فهمیدند که دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی جماعت اکثرا ؛عمرا اگر بلد باشد در گیر شود و بزند !با گربه ها و سگهای ولگردی( وگاها در اوج سرما و برف زمستانی به شدت گرسنه) که از کوه می آیند دانشجویان این دانشگاه طرح های مسالمت امیز ریختند ؛چماق به دست که استغفرلله!:دی
این که یکی موی سر پسران را در مشتهایش بگیرد و دیگری از دور جفت پا برود در شکمش صیغه چندم قانون اساسی وحشی گریتان است ؟کلا ها...یعنی...یک نسخه هم به ما بدهید؛لااقل بدانیم !
پلاکادر ها؛پرچم ها؛پوسترها و...ی یکسان در دانشگاه به تعداد فراوان نشانه مردمی بودن این حرکت است یا سازمانی(بهتر است بگوئیم نظامی یا سپاهی وقتی بسیج رسما اعلام می کند)بودن حرکت؟
اکثرا..یعنی قبلا ها پرچم ها با میله ای پلاستیک داده میشد بین مردم!چرا حالا با چوب ِقطر ِفلان داده می شود؟
17آذر چه مناسبتی برای راهپیمایی در داخل دانشگاه دارد ؟!
وقتی مسجد دانشگاه جای دارد به حد آن جماعت(البته قسمت برادران را دقیقا نمی دانم ولی گفته می شود دو برابر قسمت خواهران است) و خالی است ؛در این سرما بیرون نماز خواندن دقیقا نیت الهی و قربی وافر دارد.شک نمی کنم! سردشان شده بندگان خدا !هوای دانشگاه شهید بهشتی واقعا سرد است این روزها...زمین یخ است حتی اگر موکت و فرش پهن باشد .ها؟(اگرچه شخصا این قدر در فضای باز نماز خواندن به جماعت را دوست دارم که حد ندارد...حالا نماز جمعه باشد؛روز قدس باشد یا نماز ظهر عاشورا یا...نمی دانم اگر می بودم می رفتم نماز بخوانم یا نه؟اقتدا نمی کردم به یقین ولی )
بگذریم...
می خواستم از حراست هم تشکر کنم که حتی یک لحظه هم نگذاشت دانشجویان اکلاسهایشان را ول کنند و به شعارهایی که علیه شان داده می شود پاسخ گویند که علم اموزی شعار له و علیه نمی شناسد همی گویا حتی ! و از اینکه مامور حراست دانشکده حقوق درب ها را بست و... نیز تشکر کنم به نوبه خودم .حرکتشان آدم را یاد بابای مدرسه می اندازد!
که وقتی دانشجویان این حرکت را می بینند که دانشجویان مبحصو در دانشکده برای همراهی با دانشجویان بیرون از پنجره رو به خیابان دانشکده شعار می دهند؛ شعار می دهند "آزادی اندیشه...از پنجره نمیشه "
وقتی خودشان اصرار دارند بگویند بسیجی اند که چنین می کنند و چنان.بسیجی اند با لباس و جلیقه"بسیج ناحیه جماران"که در خیابان باتوم به دست مردم را می زند و گاز فلفل و اشک اور دارد و کلت به کمرش هست؛وقتی خوشان اصراری این گونه دارند ما نیز بر اصرارشان احترام گذاشته و از کلمه"بسیجی"و نه "بسیجی نما" و بوق و...اصطلاحاتی دیگر استفاده کردیم.اگرچه اصلا نمی پسندم و وعذاب وجدان دارم وقتی تایپ می کنم "بسیجی"!قرار نیست به خاطر اعمال عده ای؛ارزشی زیر پا گذاشته شود که!
دانشگاه یکی از بهترین و اساسی ترین محل تضارب آرا و بیان عقیده ها و...است.اگر بدون درگیری؛ضرب و شتم؛ خون و خون ریزی این عمل انجام می شد کار زیبایی بود تا بیان شود هر دو طرف(از خود دانشجویان خود دانشگاه و نه حتی دانشگاه های دیگر چه برسد به اتوبوس کشی و...) راهپیمایی کردند و"حرف "های خودشان را زدند و نه یکدیگر را !اصلا ضرب و شتم در فرهنگ دانشجو و دانشگاه جایگاهش کجاست؟
این پست بنابر روایت شاهدان و بنابر فیلمهای منتشر شده در نت نوشته شده اگر باید تصحیح صورت بگیرد و یا اشتباهی نقل شده و یا نیاز به تکمیل دارد و یا پیشنهادی برای نوشتن یک گزارش بی طرفانه هست ؛بنویسید!حتما ..لطفا
این پستها تنها مجموعه ای از نقل و روایات و فیلم هاست !چون خود شخصا شاهد نبوده ام صحیح یا غیر صحیح بودن ان بر عهده خوانندگان است!
لینک های بازتاب خبری دانشگاه ( + و + و..)
فیلمهای 17 آذر دانشگاه( + و + و + و + )(در فیلم دوم یکسری از تقابل شعارها داده می شود وقتی شعارهای "مرگ"متقابل می دهند!)
فیلم از جمعیت متقابل ندارم و گویا شیر نشده در نت که بتوانم در یک جا جمع کنم !یا هنوز شاید لینکش به خوبی منتشر و بالا نیامده!!اگر شده دوستان بدهند فیلم یا لینک را که قرار دهم !غیر از فیلمی که دوربین صدا و سیما گرفته است البته!نقلی از جمعیت های متقابل که کاملتر باشد نیافته ام!سعی شده فیلم ها و روایت یکجا جمع شود!
در آخر
جمله ای از مرجع عالیقدر آیت الله بهجت (ره) :
ما آمده ایم که با زندگی کردن ؛قیمت پیدا کنیم
نه به هر قیمتی زندگی کنیم!

16 آذر در دانشگاه شهید بهشتی غوغا بود!غوغا...



این یک گزارش رسمی به نقل از چند شاهد مراسم 16 آذر در دانشگاه شهید بهشتی و انچه که روی داد بی هیچ قضاوتی است !صحیح یا ناصحیح!خوب یا بد...تلخ به کام بعضی ها و یا عسل به کام خیلی ها و... قضاوتش با خوانندگان است!
ساعت 9.5 صبح جمعیت دانشجو هر کدام در لابی دانشکده خود و یا در حیاط دانشکده خود به قصد تعطیلی کلاسها اجتماع کردند!تا ساعت 10 بر جمعیت دانشجویان افزوده میشد!کلاسها خالی و جمعیت حاصل از تجمع به خیابانهای دانشگاه کشیده شد به گونه ای که دانشکده های اطراف یکدیگر و نزدیک هم مانند دانشکده علوم پایه و معماری؛مدیریت و حسابداری و فنی؛ادبیات و علوم تربیتی و... از اوضاع و احوال و جمعیت یکدیگر با نگاه کردن مطلع می شدند!راه افتادن جمعیت از میدان اصلی دانشگاه و از سمت دانشکده مدیریت آغاز شد...ابتدا تنها جمعیت در سکوت به سر می برد تا چندین دانشکده به یکدیگر پیوستند!جمیعت در ابتدا بالغ بر 500 نفر بود!این جمعیت به سمت درب جنوبی دانشگاه و کمیته انضباطی راه افتاد! و به سر دادن شعار های "دانشجوی با غیرت...حمایت؛ حمایت " و "الله اکبر " ؛ "یا حسین..میر حسین " (فیلم+)خود را به انتهایی ترین نقطه دانشگاه که می توان گفت مرتبط ترین راه به بیرون دانشگاه که به میدان دانشجو و رو به روی اجلاس سران است رساندند !حوالی ساعت 11 بود که جمعیت کثیری از دانشجویان که از درب جنوبی دانشگاه تا خود میدان اصلی و سپس به سمت دانشکده فنی(برق و کامپیوتر) از شمال و از شرق تا درب دانشکده دنداپزشکی و از غرب تا خود دانشکده مدیریت را گرفته بودند(نقشه دانشگاه را نگاه کنید متوجه عظمت و جمعیت می شوید)در مقابل کمیته انضباطی دانشگاه تحصن کردند و بر زمین نشستند( فیلم +) و با سر دادن شعارهای " زندانی سیاسی آزاد باید گردد" ؛ "کمیته؛حراست دیگر اثر ندارد "(فیلم+) که موجب در گیری اولیه دانشجویان با حراست دانشگاه شد!مسلح بودن حراست دانشگاه گویا!!!موجب تعجب دانشجویان و بهت جمعیت شد! البته از روی این تعجب جمعیت به یکباره خندید که چه شده ؟!(فیلم+)
به دلیل انکه دوری از خشونت و مخالف بودن ورود افراد مسلح به هر نحوی به داخل دانشگاه و پادگانی شدن این مکان مقدس اصل و اساس شکل گیری 16 آذر 1332 بود و حامیان جنبش سبز اصل را بر مسالمت آمیز بودن حرکت و جنبش خود برگزیدند از در گیر شدن خود داری کرده و از عواملی که خواهان چنین امری بودند دوری کردند! جمعیت بالغ بر 2000 نفر بود !حتی جمع کردن و سازماندهی این چنین جمعیتی در حالیکه هیچ راس و محوریت و سازماندهی سازمانی ندارد خود امری است که سرداران سپاهش می مانند ولی به دلیل همدلی و همراه و یکدل بودن دانشجویان به خیر گذشت و جمعیت اماده راهپیمایی در کل دانشگاه و همه مسیرهای اصلی دانشگاه شد ..این راهپیمایی عظیم با شعار "حراست مسلح نمی خوایم..نمی خوایم " ؛ "نترسید؛نترسید..ما همه با هم هستیم "در ابتدا آغاز شد(فیلم+) و بعد دانشجویان به خواندن سرود یار دبستانی من پرداختند !(فیلم+)(فیلم در یوتیوب+)
پرانتز باز ----قابل ذکر است این نکته که دانشگاه شهید بهشتی از قبل از سیزدهم آبان مجهز به دوربینهای مدار بسته 360 درجه ای با قابلیت چرخش و زوم حداکثری شدند و به نقل از دانشجویان کنجکاوی!!! که روی نوع دروبین جستجویی کرده بودند زوم این دوربین به حدی است که گویا مثلا "مارک دکمه مانتوی من " را می تواند از روی فیلم تشخیص دهد!چند دوربین کار گذاشته شده در داخل دانشگاه یکی در روبه روی حیاط دانشکده علوم ریاضی که بــُــردش تا میدان اصلی و پوشش دانشکده علوم ریاضی؛معماری؛علوم پایه و مسیر ا می دهد و ما بقی سایر مسیر ها و دانشکده ها را پوشش می دهد؛تنها دوربینهای کار گذاشته شده نیست!تمامی بلوار دانشجو از میدان شهید بهشتی تا کوی و خوابگاه و پوشش دو پارک اطراف دانشگاه !اما باز این تنها دوربین های حوالی دانشگاه شهید بهشتی نیست!ایستگاه های اتوبوس اطراف دانشگاه و داخل اتوبوس ها(به طور مثال پایانه شهید افشار ؛اتوبوسهای آکاردئونی اش) مجهز به دوربین مدار بسته است...مسئولین دار الزهرا (س)هم نگران نباشند. از بیرون ِمراسمشان خواستند فیلم داشته باشند به نزدیک ترین دانشگاه محل! مراجعه کنند :دی شاید کمکی از دستشان برآید.الله اعلم----پرانتز بسته
دانشجویان به سمت شمال دانشگاه حرکت کردند ودر حالیکه از رو به روی دفتر نهاد رهبری می گذشتند (با درنگ چند دقیقه ای ) با کوبیدن پا بر روی زمین شعار "مرگ بر دیکتاتور " ؛ "مجتهد واقعی ...منتظری!!صانعی " ؛" درود بر منتظری..سلام بر صانعی "؛"الله اکبر " ؛"حراست رتبه 1 ...نمی خوایم؛نمی خوایم" سر دادند!(فیلم+)(فیلم در یوتیوب+)
تا به دانشکده حقوق رسیدند !تا اینجا بسیاری از اساتید شجاع همراه دانشجویان شدند !دانشجویان که از همراهی اساتید خود به وجد امده بودند آنها را مابین جمعیت خود قرار دادند تا از طرف حراست آسیبی نبینند!
حراست خوابگاه دانشگاه نیز بیکار ننشسته دنبال بچه های خودش می گذشت ! :دی
درحالیکه مقابل درب دانشکده حقوق رسیدند بسیاری از اساتید به پایین آمدند و به درب دانشکده رسیدند و خواهان پیوستن به جمع دانشجویان شدند با شعار "اساتید با غیرت...حمایت ؛حمایت"(فیلم+)(فیلم در یوتیوب+) که درگیری دوم از سوی بسیجیان با اساتید و دانشجویان رخ داد که موجب خشم جمعیت شد ولی باز از درگیر شدن با بسیجیانی که خواهان ضرب و شتم دانشجویان بودند خودداری کرده و سعی در جدا کردن بسیجیانی که به جمعیت و چند دانشجو هجوم وحشیانه برده بودند شدند .البته جمعیت شعار "بسیجی حیا کن..دانشجو رو رها کن"؛"بسیجی برو گمشو"(این الفاظ پسندیده دانشگاه و در شان دانشجو نیست.دیدم فیلمها که چگونه یک بسیجی مرد می پرد و گلوی یک دختر را در دستانش می گیرد و فشار می دهد و...می دانم؛ولی ... شعار در دانشگاه با شعار در خیابان باید متفاوت باشد!اگرچه کلا من نمی دانم بسیجی شوکر یا باتوم یا گاز فلفل از کجا میاره؟!؟! (سردار گفته ما که نمیدیم :)))اگه خیرات امواتتونه به مام بدین خب؟ :دی فاتحه خونی بلدیم{این پرانتز نمیشد بی قضاوت باشد} ) چون قصد درگیری نبود!با الله اکبر و صلوات جمع شد قائله گویا!و با خواندن سرود "همراه شو عزیز " خواهان پیوستن بسیجیان حمله ور به جمعیت کثیر مردم شدند و شعور و فهم دانشگاهی خود را به رخ هجوم اوردندگان کشیدند(فیلم+)
جمعیت از دانشکده حقوق به سمت دانشکده ادبیات و سپس به از مقابل دانشکده علوم تربیتی گذشت تا به پژوهشکده رسید که در آن دانشجویان با دیدن برخی دیگر از دانشجویان خواهان پیوستن انها به جمعیت شدند!جمعیت روانه ضلع غربی دانشگاه و نزدیک ترین نقطه دانشگاه که زندان اوین در انجا مشخص و معلوم است رفته (به سختی ..چون یک راه باریک است و پرتگاه خطرناکی است برای جمعیت زیاد و محلی برای ایستادن در واقع نیست)و به سر دادن شعار "الله اکبر" پرداختند.در این میان چند نفر گفتند :"صدای ماهارو باید زندانی ها بشنوند!صداتون برسه به اوین ؛ دوستامون اون تو ان " که باعث اوج گرفتن شعارها و الله اکبر ها شد سپیس به سر دادن شعار " ایران شده بازداشتگاه..اوین شده دانشگاه"پرداختند !(فیلم+)
سپس جمعیت به سمت سلف مرکزی سرازیر شد!در حالیکه شعار "اشک تمساح نمی خوایم...دولت مصباح نمی خوایم"(فیلم+)؛"دانشجو می میرد ...ذلت نمی پذیرد"؛"سلام بر موسوی..درود بر کروبی"؛"نصر من الله و فتح قریب...مرگ بر این دولت مردم فریب"(فیلم+)؛"بسیجی واقعی...همت بود و باکری " (فیلم+)ساعت 12:30 دقیقه راهپیمایی به اتمام رسید و دانشجویان خود را برای همایش ساعت 13 که با حضور دکتر "جلائی پور" از طرف انجمن اسلامی بود ؛ آماده کردند !
خود این همایش غوغایی بی نظیر بود برای خودش!
این را می توانم خود به عنوان شاهد بگویم.چرا که حضور داشتم!
نکات قابل ذکر دیگر :
با توجه به فیلمهای منتشر شده در سایتها که گشته ام و دیده ام و...در جمعیت عزیزان ِ بسیجی؛ دیده می شدند که باعث تعجبم شد ابتدا!فیلمها را چندباره نگاه کردم و یقین کردم اشتباه نمی کنم ! چند نفر هستند که... خیلی برایم جای سوال بود که اینا اینجا چه می کنند ؟ فیلمهایشان را در نرم افزار پشت سر هم و با مویشن اسلو گذاشتم!
نتیجه ای حاصل شد که اصلا خوشایند نبود!
فیلم برداری یا عکس برداری و...از چهره هم دانشگاهی کار کثیفی است مومن و مومنه خدا خیر سرت!خیلی کثیف...
تو لازم نکرده زحمت بکشی.دوربینهای مستقر در دانشگاه و چندین حراستی که در تمام طول راهپیمایی(در فیلمها هم بعضا مشخص است ) مشغول فیلمبرداری با دوربین نه انهم دوربین موبایل نهایت 8 مگا!با دوربین حرفه ای هستند!
از آن کثیف تر آنکه لیدر بودن در سردادن بعضی شعارها و فیلمبرداری از همراهی چند دانشجو کار کثیفتری بود!..تو فیلم می گیری؛اما فکر نمی کردی کسی هم هست که از تو فیلم بگیرد در حالیکه مشغول کار کثیفت هستی؟
یک فیلم را زوم کرده اماده دارم و فیلم از صورت شخص هم دارم که لیدر سردادن شعار "نه غزه..."است!تابلویی کوچولو! که نه...ماشالله قد و قامت داری :دی
ظهر 16 آذر در مسجد دانشگاه برای نماز رفته بودم!مشغول وضو بودم که یک خواهر بسیجیمان با سلام و احوالپرسی و ذوق 120% وارد شد و گفت "ازشون فیلم گرفتم!ولی بعد دیدم سیو نشده...بعد با ذوق 160% گفت :ولی عکس گرفتم ازشون !..فقط گوش دادم و تاسف خوردم که به چه روزی افتاده ای بد بخت!
برای اقامه نماز رفتم نماز بخوانم..مابین نماز داشتم ذکر می گفتم!آن یکی که ظاهرا دوستش بود..خطاب به یکی دیگر گفت:چرا رویت را نپوشانده بودی از اول!فیلماتو بده!یافه هاشون افتاد؟روسری کلفتش را از روی صورتش برداشت...و نشنیدم چه گفتند و نمی خواستم تلاشی بکنم ! سرم را به زیر گرفته بودم که حتی نگاهم به صورتش نیفتد تسبیحم را می چرخاندم در دستم...یادجمله قیافه هاشون افتاد؛افتادم...بالا بردم سرمو...وقتی برگشت دیدم روسری اش سبز است..مانتو اش هم !..چیزهایی شنیدم که جا دارد برای احوالاتشان گریه کرد...مثل علی(ع)سر در چاه!و به قول دکتر :"راستی!چاه هم نعمتی است!"...
...
شجاع بودن دانشجویان دختر تحسین برانگیز است!
نسبت شعار و شعور با توجه به بی رسانه بودن جنبش؛در زندان بودن فرهیختگانش؛جو تهدید و ارعاب؛حرکات تحریک کننده,خشونت بی حد و حصر اعمال شده ؛6 ماه تمام فشار؛زور؛تزویر و دروغ دیدن و...باز نسبت قابل قبولی است که جای تحسین دارد؛اما باید دانشجو جماعت بیش از مردم عادی و عامی حامل پیام شعور و فهم و فرهیختگی باشد.اگرچه دانشجوست و احساس پاک وطنی و انقلابی اش...
فیلمهایی که صورت دانشجویان در آن مشخص است پس از تصحیح قرار می گیرد!تنها فیلمهایی منتشر داده شده گویا که صورت دانشجویان در ان مشخص نیست!یکسری هم هست..این قدر زیاد بود نمیشد با سطرنجی کردن صورت در فیلم کاری از پیش برد..نور فیلم را دستکاری کردم!تا صورتی معلوم نباشد.
سرعت بد اینترنت و کمبود فرصت و ..باعث شد کمتر فیلم و عکس شیر کنم!به روز می شود این پست انشاءلله
فیلمی که در پست گذاشته شده...می تواند گویای جمعیت باشد در حالیکه هیچ چهره ای معلوم نیست!
اگر فیلمی را شما دیده اید و پخش شده و نیست و چهره ها هم واضح نیست..لینکش را بگذارید.
(لینک فیلم پست در یوتیوب+)
همایش و موضوعات و فیلمهای آن در تکمله پست قرار می گیرد
برای نمونه..چند فیلم ابتدایی همایش را می گذارم؛اولی هنوز تا آغاز نمایش مانده و دانشجویان در حال شعار دادن هستند؛دومی هم منتها آخرش یکی از بچه ها می گوید:
عمو آمار باف!
کل تالار مولوی می گوید:بله!
دروغاتو بافتی ؟
بله !
به ملت انداختی؟
بله!و...{آخرش خود فرد خنده اش می گیرید و می گوید:ماشالله!کم آوردم !
(فیلم+؛ فیلم+ )


برای
همایش روز دانشجو و سخنرانی دکتر جلائی پور و مناظره
و
حوادث روز 17 آذر و هجوم وحشیانه به دانشجویان و ورود چماق به دستان به صحن مقدس دانشگاه شهید بهشتی
پستی جداگانه می گذارم
ضمن اینکه این پست در صورت رسیدن فیلم مناسب و عکس به روز و تکمیل خواهد شد

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

یا للعجب!شیعه صفوی؛جشن شیعه علوی می گیرد !!!

"روحانیون شیعه که در طول ده قرن پاسدار پرچم حسین(ع) بودند ؛ در طول ده قرن عاملین خطر برای حکومتهای فاسد بودند و علمای شیعه که در طول ده قرن در کنار مردم بودند ؛ جایشان را عوض کردند؛دیدیم که در کنار حاکم قرار گرفتند!از این جا همه چیز عوض شد ! در کتاب وعاظ السلاطین می گوید اصولا علمای شیعه یک امتیاز بزرگ بر همه علمای مذهبی حتی علمای اهل تسنن دارند و آن این است که این علما اصولا مقام های آزادند!!!! و در قید و بند نظام حاکم نیستند!!!!!!کارمند و وابسته و مقام رسمی و کشوری جایی نیستند!!!!!!!!!
و بخصوص از نظر اقتصادی وابسته به توده مردمند!و توده مردم هستند که انها را اداره می کنند ؛ و آنها را بزرگ می کنند و آنها را قدرت می دهند ! پس منشا نفوذشان؛اقتدارشان؛مقامشان؛حیثیتشان و حتی اقتصادشان توده مردند!
و بر خلاف!!! اهل تسنن !!!! که مقامهای دینی رسمی شان ابلاغ رسمی از حکومتشان دارند!!!!چگونه نقش اجتماعی علمای شیعه با نقش اجتماعی علمای اهل تسنن در طول تاریخ متضاد بوده است !!! این ها همواره پیشاپیش مردم بودند و آن علما !!!همواره جزئی از دستگاه حاکم بودند!
اکنون روحانیت در کنار حاکمیت و شخص حاکم قرار می گیرد!این جا مذهب؛ تشیع تغییر جهت می دهد !
تشیع ِ ضد ِ وضع ِ موجود؛ تشیع ِ طبق ِ وضع ِ موجود می شود !
تشیعی که به عنوان یک نیرو, در برابر حاکمیت فاسد بود !به عنوان یک نیرو در کنار این حاکمیت می ایستد و ازش جانبداری می کند!پس نقشش هم عوض می شود!
تشیعی که حالت "انتقادی "به وضع موجود حاکم داشت! حالا یک رسالت تازه ای دارد و آن حالت "توجیهی " است!
عالم شیعی که همواره پرهیز داشت از تماس با قدرتمندان و همواره یک اصطلاحی داشت شیعه -که هنوز هم دارد - برای قدرتمندان یک اصطلاح مشترک داشت :"ظلمه" ؛ حالا این شخصیت که پرهیز داشت از تماس با ظلمه؛ به تازگی همراه و همگام این قدرتمندان می شود ! و بعد در نظر عموم هم می گوید بد نیست!
درست است که این حاکم فاسد است !اما حب علی (ع) در دل دارد !!!!!! و این "همه چیز"اش را "توجیه " می کند. انتقام حسین (ع)را دارد می گیرد و این "همه چیز"اش را "توجیه" می کند !حکومت شیعی دارد می سازد و این "همه چیز"اش را "توجیه" می کند !!
مگر نمی گوئیم که این آلوده است؛گناه می کند؛خیانت می کند ؛فاسد است؛ ظلم می کند ...؟!پس...؟!؟!؟
درست است که خیانت می کند و می بیند که خیانت می شود ؛ ظلم می کند و می بیند که ظلم می شود , اما یک اصل است که کسی که ولایت مولا علی (ع) و جانشینی اش را داشته باشد ؛ سیئات اش تبدیل می شود به حسنات!
بنابراین تفکر لابد کسی که محب علی (ع) است اگر آدم زرنگی باشد از پلیدی و خیانت و گناه غفلت نکند تا مایه های بیشتری جمع کند برای تبدیل به حسنات شدن !
این حدیث آورده شد و اکنون نیز گفته می شود :
محب علی (ع) جایگاهش بهشت است ولو عاصی بر من(خداوند) و مبغض علی(ع) جایگاهش دوزخ است ولو مطیع من!!!
دارید می بینید یک چیز جدید دارد به وجود می آید !به اسم ""تشیع صفوی ""
حرفها تازه است؛ توجیهات تازه است ! اما شخصیتها تازه نیست ؛ علی (ع) همان علی است !محمد (ص) همان محمد است !همان محبت علی(ع) است !همان ولایت است !همان اصول و عقاید است !ولی اصلا یک چیز دیگر شده است!اصلا ضد شده است !مشکل هم همین جاست.مشکل فهمیدن هم از همین جاست!
دو تشیع وجود دارد :
"تشیع حب و بغض احساسی
در برابر
تشیع منطق و تحلیل و آگاهی و شناخت "
عالم شیعی از کنار مردم بر خاست و در کنار حاکم نشست! "تشیع مردمی" تبدیل شد به " تشیع دولتی" !
تشیع صفوی امد بر روی پایه های تشیع علوی پایه هایش را بنا کرد !قالب ها را گرفت ؛ محتویش را خالی کرد تا مردم نفهمند که مذهب عوض شد!تشیع تغییر کرد !تشیع دولتی را قاطی اش کردند ! محتویش درست ضد تشیع علوی است !
"
---
این ها جملاتی از کتاب "تشیع صفوی ؛ تشیع علوی " دکتر علی شریعتی است ( برای دانلود فایل صوتی اش کلیک کنید (+) )
توصیف چه لحظه ای است ؟به قول دکتر :"تاریخ فردا " و فردا ...

پیشنهاد می شود دوباره فیلم یک پرسش و پاسخ در همایشی که فرزند برومند دکتر بود را ببینید(+)
---
عیدتان مبارک عزیزان !
---
به اهل دنیای مجازی هدیه ای مجازی وار بدهیم :
اهنگی زیبا (می خواستم روی وبلاگ بگذارم ولی چون :دروغگو خائن است و خائن ترسوست و ترسو از چهار ضربه روی کیبرد هم می ترسد چه برسد به اگاهی و شیعه علوی بودن و... خنده روی لبانمان نشست )بشنوید (+)
چند اهنگ زیبای دیگر :
ناد علی ً علی ً یا علی (+)
لا فتی الا علی؛سید و مولا علی//سر اکبر علی؛ساقی کوثر علی... (+)
تا صورت و پیوند جهان بود علی بود (+)
هر کسی کسی داره..یارنو رسی داره..من هم تو را دارم علی(+)
{جمع این سه اهنگ در فایلی زیپ شده }

خواستم فیلم محل واقعی واقعه غدیر را آپلود کنم ولی به لطف حکومتیان نشد و سرعت پائین بود و سایتهای آپلودی اصلا کار نمی کرد و...بد نیست لا اقل تصورها و خیالاتمان که این روزها نقش می بندد در ذهن کمی واقعی تر شود ! وقتی برایمان می گویند روی بلندی رفتند ؛همان جهاز شترها را فکر نکنیم، واقعا بلند است جایگاه !وقتی می گویند برکه!برکه ای 2 در 2 در ذهنمان نیاید ! برای خودش برکه است !وقتی...
اگرچه تا یکسال پیش در نزدیکی عین الغدیر مسجدی بنا بود که اکنون به لطف حکومتیانی دیگر!!! تلی از خاک بیش نیست!ولی اکنون بعد از قرن ها سبزی اطراف غدیر باقی است...
فرصت شد می گذارم !
آگاهی یافتن هم شاید هدیه ای باشد که این روزها می توان به یکدیگر داد!
دو فایل صوتی کتابهای "مذهب علیه مذهب " (+) و "مسئولیت شیعه بودن " (+) دکتر را گذاشتم.باشد که برایتان مفید باشد!
---
و برای اهالی غیر دنیای مجازی :
خب باید به دیدن سید بروند بابا !نا سلامتی دیداری تازه شود... :دی
رو نوشت به عزیزان زهرا(س)ی دنیای مجازی :
مجنون جامانده (+) سید محسن (+) مریم خانومی خودم (+){ البته ایشون چون غیبتش زیاد شده,عیدی دوبل محسوب می شود !} و...
بقیه رو نمی گم..مال خودم باشه عیدی ها تهنا تهنا!:دی
راستی بی زحمت یکی کتاب کویر دکتر را بهم هدیه کند لطفا !:دی
آنهایی که حقیر نمی دانم از اولاد زهرا(س)یند!و برای عرض تبریک خدمتشان نرسیدم عذر تقصیر...
---
و یک هدیه برای اهالی مجازی و غیر مجازی :
احیانا که نه قطعا این روزها حکومتیان مثل دفعات سابق مکرردر مکرر ؛پاهاشونو میذارن روی این نت و فشار میدن!:دی مام میگیم آآآخ :)))
به هر حال ممکن است برای آپلود فیلم ها و رفتن به سایت ها و ارسال پست و.. با مشکل مواجه شوید به دلیل سرعت پائین؛بستن سایتهای آپلود؛یا کند و یا کار نکردن فیلتر شکن ها ! و...به هر حال یک نرم افزار است که تنها کافی است شما به اینترنت وصل باشید...با هر سرعتی !فیلم ها در "خبرنامه سبز" منتشر می شود...بعدا می توانید در هر کجا که خواستید بردارید و بگذارید!کار با نرم افزار بسیار آسان است؛توضیح دارد خودش!هر مرحله را توضیح می دهد !دوستان خسته نباشید !حجم نرم افزار:تقریبا یک مگا:"نرم افزار سبز ویدئو"
برای ارسال پستها در سرویس های وبلاگی نیز با دردسر مواجه می شوید احیانا!سرویس بلاگری پارسی بلاگ که از طریق ورد مایکروسافت آفیس و اتصال به نت می تواند بدون دردسر ارسال پست کند این جور مواقع!نا گفته نماند:سرویس بلاگری اش دست برادران است!تقبل الله :دی
البته از برادران میهن بلاگ که کمتر تقبل الله !:)) میهن بلاگری ها استغفرالله اند :دی
خلاصه آنکه انشاءلله بشود برای سیستم بلاگ اسپات و...نیز این امکان را فراهم اوریم !

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

دعای صبح وآه شب کلید گنج مقصود است !


گفت :
احوال ات چه طور است ؟
گفتمش :
عالی است ! مثل حال گل !
حال گل در چنگ چنگیز مغول

پ.ن:
تایتل پست : حافظ
شعر :قیصر امین پور
*)
بالاخره روزه ای که نذر سلامتی و بهبودی آقای بیات زنجانی(+) کرده بودم را گرفتم!الحمدلله{نذر این بود که ایشان دوباره سالم و سلامت به منزل برگردند}
**)
دفتر شعرم گم شده :((

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

"و فدیناه" ِ شما ؟!

درست یک سال پیش این جا صدای اولین ضربه های روی کیبرد برای ثبت -فقط و فقط برای خودش و دل تنگی هایش-را شنید و ثبت کرد(+) قرار نبود وبلاگ به معنای عام و تخصصی اش شود(+) و این قرار همچنان باقی است!
چندی بعد عزیزترین کسانم که بر گرد یارشان طوف می کردند و از شراب وصل می نوشیدند "ذبح " کردند آنچه که باید قربانی شود برای یار (+)
و...
فوقع ما وقع ...و شد آنچه شد و... الان این وقایع !
چندی پیش؛ از ذبح و اسماعیل وبلاگی ها گفتم(+)
چندی پیش فهمیدم سنگ زدن بر شیطان هم جرم محسوب می شود و مخل امنیت گویا !(+) (نا گفته نماند ما نه به جنس سنگ هایش ایمان و اطلاع نداریم نه به تعدادش و یا اینکه خورد یا نخورد؟:دی )
الحمد الله والمنة که به قول مولوی " در کف ندارم سنگ من ...با کس ندارم جنگ من " به مصلحت (تر) نظام است !
فکر می کنم برای این شیطان اکبری که من می بینم بشمار یک...بشمار دو....بشمار صد ... که هفت کم است !
وقتی تا بدان جا می روی که ستون را به چشم ببینی...و ایمان می یابی می توانی نشانه بروی...باید بایستی !بایستی و نشانه بروی...دستان را بالا بیاور نه آن قدر که عقب بیازارد و نه آن قدر که جلو را مانع شود !بالا که آمد...بخوان در قلبت "
و ما رمیت اذ رمیت ...و ما رمیت اذ رمیت ...و..."گویی بین میلیون ها سنگ زخمی که تو یکی ؛ بر ستون زده ای را می بینی ! حتی صدایش "تــَق" اش را می شنوی...دوستداری از اینکه شنیدی لبخند بزنی...شش سنگ دیگر در میان است عزیز !
بردار و بزن ...
گاهی در میان سنگ ها نشانه ها بد می رود و یا شاید کسی که نمی داند یا نمی خواهد بداند یا نمی تواند درک کند که خود خدا گفته که دوبار می خندم ...
باری برای انکه بخواهم عزیز شده ای را در مردم خوار کنم و عده ای مانع شوند
و باری دیگر که بخواهم عزیزم را عزیز کنم و عده ای سعی کنند عزیزم را خوار سازند..که قهقهه ام بر عرش و فرش هویدا می گردد...
نشانه ها که بد رفت ؛ تو شاید آسیب ببینی...سرت بشکند (+) چشمت آسیب ببیند(+) و یا بدنت کبود شود...یا...باز بایست که باید بایستی!
تو رو به روی یک ستونی (+ و +)و سلاح اصلی که توحیدش هست در دستانت...سنگ بهانه است و نماد...سنگ و ستون صرف را دیدن همان جاهلیت است؛ مسلمان شو! مسلمان ...اصل را بچسب و بایست ...مثل ابراهیم(ع) شاید اسماعیل(ع)شاید حسین(ع) و یا...زینب (س)
اینها روایت مکه و مشعر و منا و عرفات نیست...حتی روایت ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) هم نیست!
این ها روایت هر روزه من و توست !روایت این روزهای ماست که اسماعیلمان را ببریم...به قربانگاه بفرستیم یا حتی خود برویم...
این را یادت باشد :
"
و فدیناه بذبح عظیم" ..حکایت هر روزه ماست و "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاء" ...یعنی شاید شهادت؛شاید اسارت ...این خداست که رضای دلش این است که حسین (ع) اش شوی...یا زینب (س) اش!...رضی برضائک...تسلیم لامرک...لا معبود سواک...
پ.ن :
*)
شنیدم عزیزی ذبح کرد !(+) تقبل الله...حجت قبول مسلمان!
**)
سحابی ها(بخوانید وبلاگ ها ) هم محل تولد هم محل مرگ ستاره ها(بخوانید بلاگرها )ست ! (بشنوید)
***)
دیدی ابراهیم(ع)!؟(+)اسماعیلهایمان را می گویم(+) ...شرم از امة محمد(ص)(+) یا شرم بر امةمحمد(ص)(+

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

امروز احسان شریعتی و پوران شریعت رضوی در دانشگاه شهید بهشتی


همایش پدر از دیدگاه پسر با سخنرانی دکتر احسان شریعتی(پسر دکتر) و با حضور خانم دکتر پوران شریعت رضوی(همسر دکتر) با هدف بزرگداشت دکتر شریعتی درتولد دکتر(دوم آذر) ساعت 13 در تالار اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی با سلم و صلوات برگزار شد(بعون الله تعالی :دی )قرار بود تالارهای ابوریحان داده شود (که این تالارها از اول هم برای ما !!نبوده) ..خلاصه شد تالار دانشکده اقتصاد با گنجایش 200 نفر!!!!!!!!!!
ساعت 12:30 درب تالار باز شد و جمعیت کانه...استغفرالله..خیلی آرام!! و متین !!و با شخصیت بر جایگاه نشستند ! ساعت 12:45 همه صندلی ها پر شد..ساعت 13 جا نبود وارد تالار شوی...کناره های تالار...پشت صندلی ها..جلو...روی سن و آویزوون اسپیکر ها...روی میله های پروژکتور ها و کول همدیگه و...:دی...ساعت 13:10 بیرون تالار جمعیت پر شد...ساعت 13:15 دانشکده اقتصاد دیده نمی شد سنگ فرشش !بقیه اش را هم نمی دانم :دی خلاصه با توجه به داد و هوار ها و غر ها و... 700 نفر شد !
نکته قابل ذکر :
همین ساعات برگزاری همایش به مناسبت هفته بسیج در دانشگاه ایستگاه صلواتی بنا شده بود که آش و چایی و مخلفات می داد و البته پکیج و کتاب و آهنگ و...هم بساط بود.
قبلش هم در میدان اصلی دانشگاه ! نماز جماعت خوانده شد و در ادامه اتوبوس ها دم درب دندانپزشکی دانشگاه(درب میانی بلوار) برای حرکت به سمت سفارت عربستان برای اعتراض به کشتار وحشیانه شیعیان صعده یمن آماده عزیمت بودند(خدا نسل ظالمین رو ورداره از روی زمین) و... خلاصه برنامه زیاد داشت دانشگاه این روز 3 آذر برای خودش!همگی نه خسته!
ساعت 13:15 شد جمعیت داخل سالن استقرار گرفته بودند و منتظر...شروع به خواندن آهنگ یار دبستانی من کردند و با دست زدن و داد و صدا خواستند آهنگ را برگزار کنندگان پخش کنند!خواسته اجابت شد و اهنگ پخش شد!و البته جمعیت هی داد میزد که بلند تر بشود صدایش که هی بلند تر میشد صدایش ولی در حد شنیدن فقط!!...بعد امدند گفتند چیزکی...بعد گفته شد دست نزنید ...فقط بخوانید...بعد فقط خواندند..بعد هی خواندند...هی خواندند..تقریبا یک ربع خوانده شد...دیگه اخرای این یک ربع خودمان خندمان گرفته بود...هرکسی حرف میزد با بغل دستی و می خواند و می گفت و نگاه می کرد و...ولی می خواند.این قسمت آخر با مزه بود(+)که آقای دکتر شریعتی ثانی تشریف مبارک آوردند!دست و سوت و کف و تشویق و... بود تا ایشان مجبور شد بایستد رو به جمعیت...دست به احترام روی سینه بگذارد و از جمعیت بخواهد بنشینند...بعد هم خانم دکتر شریعت رضوی تشریف آوردند!که جمعیت به احترامشان ایستادند و باز دست و سوت و کف و تشویق بود...این قدر ساده و خاکی فرزند دکتر رفتار کرد که چون جمعیت و شلووغی سالن دید خواست همین روی زمینی...جایی بنشیند!قرائت قرآن و..بود تا نوبت به پخش یک کلیپ برای سالهای پیش که دانشگاه از سال 85 تا بدین سال هر بار برای بزرگداشت دکتر میزبان خانم دکتر سوسن و سارا شریعتی و دکتر شریعت رضوی بود؛ رسید!
نوبت سخنرانی دکتر شریعتی ثانی رسید!
سخنانش را چنین آغاز کرد :
به نام خداوند آزادی...برابری..عرفان و با سلام و سپاس از دوستان که با حضور خودشون به این مجلس رونق دادند در سالروز تولد معلم آزادی..برابری...عرفان؛ دکتر شریعتی ؛معلم انقلاب و در این ماهی که روز دانشجو در وسط آن است...16 آذر و نسبت دکتر شریعتی با روز 16 آذر روشن است و خلاصه این فیلم(+){نسخه بلوتوثی قرار گرفته!کیفیت پائین امده.ضمن انکه حقیر(خودم و دلم) آویزان بودم بین نشستن و بلند شدن و اضطراب برگزاری و...}
سپس به موضوع همایش و نظریه قدرت پرداختند !
البته قبل از آن چنین آغاز کردند با جمله دکتر که :
"اگر می خواهی گرفتار دیکتاتوری نشوی...بخوان و بخوان و بخوان "که این برای سالن کافی بود... که شعارهای مرگ بر دیکتاتور و الله اکبر آغازیدن بگیرد!(+)
سپس دکتر در مورد "بخوان و بخوان"و اهمیت آگاهی و...و این که می خواهند پیرامون آزادی و مسائل مقابل و متضاد آن که یکی از آن قدرت و دیکتاتوری که یکی از ا َشکال قدرت هست صحبت کنند!قسمت اول بحث های دکتر بحثهای کاملا فلسفی بود.
نوبت به پرسش و پاسخ رسید!
ابتدا سوالهای فلسفی و منطقی و علمی پاسخ داده شد و سپس نوبت را به سوالهای سیاسی گونه دادند!
در خیلی از برگه ها به نوعی پرسیده بودند با چنین مضمون که اگر دکتر الان زنده بودند با توجه به جو جامعه و حوادث و... چه می کردند ؟
پاسخ ا.ش :
این سوال یک سوال پارادوکسی است ! اگر دکتر بود..با توجه به اوضاع و احوالات که فکر نمی کنم دکتر اصلا می بود(با خنده دکتر احسان)...جمله که بدین جا رسید ...سالن ترکید
کمی در مورد رفتار و منش دکتر برای مبارزه و آگاهی و شور و شعور و آیا حق با تکلیف یک جا جمع می شود؟ و... صحبت کردند !
که خودش پروژه های متعدد تشویق و سوت و کف و...بود
و وقتی به رابطه و جنبشی که استاد در دانشگاه ها و دانشجویان انداخت رسید ؛شعار "دانشجو می میرد...ذلت نمی پذیرد" هم شنیده می شد ...
سوال بعدی در مورد این شبهه که آیا دکتر شهید شده اند یا به مرگ طبیعی رفته اند بود ؟ و سپس پرسش های شفاهی
و پاسخ دکتر احسان و سوال شفاهی و پاسخ (+)
سپس پرسیده شد ...البته به عنوان گلایه..که چرا خانواده دکتر در حوادث بعد از انتخابات موضعی نمی گیرد و...
پاسخ دکتر احسان .ش (+) که پر بود از گلایه در مورد چاپ مصاحبه اش در روزنامه اعتماد ؛ برگزاری مراسم 29 خرداد ماه؛مراسم 16 آذر؛ انتخابات ؛ صدا و سیما ؛موضعشان و سوال بعدی و پاسخش ...
و سوال تکراری که هربار در این مراسم دعوت از خانواده شریعتی پرسیده می شود و انهم مسئله حجاب خانواده دکتر است و پاسخ زیبای خانم پوران شریعت رضوی(+)
سوال مذهب علیه مذهب و تشیع علوی و صفوی زیاد امدند و گفتند و پرسیدند ولی یک نفر قشنگ تر از بقیه مطرح کرد و در کنار ان ذکر این موضوع کرد که :
با توجه به این مسئله که متاسفانه از عناوین دینی و حتی تاریخی برای نامگذاری رقیب استفاده می شود و تمثیلهایی به کار می رود که نه از لحاظ تاریخی و نه از لحاظ ماهوی هیچ سنخیتی با مشبه ندارند !که مثال بارز ان "علوی و اموی خواندن خود و دیگران" است که نه ان عزیزان نعوذ بالله شباهتی به علویان دارند که دانستنش توضیح زیاد نمی خواهد ! و نه قشر عظیمی از ملت ایران اخیرا طرفدار معاویه شدند و...(+) البته بعد از سوال شعار یا حسین ..میر حسین از پشت سر و کنار و این ور و اون ور می امد و ما بال بال می زدیم که بیشینید بابا...هییییسسس :دی خودت برو اوین !:دی
یکی از اتفاقات جالب مراسم این بود که اسم یکی از سوال کنندگان شفاهی "سید حسین موسوی "بود که باز سالن ترکید با شعار یا حسین و میر حسین
سوال دیگر در مورد جنبش سبز بود بدین مضمون که به نظر شما این جنبش به کجا می انجامد ؟ و پاسخ دکتر ثانی (+)
در ادامه دکتر احسان شریعتی یک جمله از لنین اورد که :
"هم ما باید بخواهیم و هم انها نتوانند " و هر دو تاش الان حاصل شده !
(فیلم ها و عکس ها متعاقبا تکمیل می شود...یک فیلم 36 دقیقه ای..تقریبا گزیده از مهم ترین صحبت های نگفته در این متن از این جلسه هم بود که به دلیل حجم زیاد و فرصت کم نشد قرار دهم!انشاءلله فرصت شود...لفظ دکتر شریعتی ثانی به این دلیل اوردم که من دکتر علی شریعتی را به اختصار دکتر می گویم!ماشاءلله همه اعضای خانواده دکترند :دی نمی شد هم به نام اورد...لفظ دکتر شریعتی دوست ندارم برایش همتا وجود داشته باشد حتی اگر فرزند عزیزش باشد)
همایش به خوبی برگزار شد و تمام شد !
یکی از با اهمیت ترین موردی که این همایش داشت این بود که آن فنر فشرده شده ای که در این دانشگاه تا این زمان در حال فشردگی و خم شدن بود و معلوم نبود چه می شود؛ آرام و کنترل شده در حال باز شدن برآمد ! که بر همگان واضح و مبرهن است اگر نبود کنترل جلسه و یا همین سخنان در دانشگاه هایی مانند تهران و آزاد و خواجه نصیر و کذا و کذا عمرا و عمرا و عمرا چنین برگزار می شد.که با درایت و هماهنگی ها این کار به خوبی انجام شد!
به نظرم اگر این تدبیر و این نیروی برگزاری و... در دانشگاه های دیگر نیز به کار گرفته می شد جو التهابی چنین به وجود نمی آمد که اکنون آمده!فضایی برای حرف زدن...بیان عقیده...جوانی کردن...دانشجو بودن و...بگذارید!اگرچه محدود...با شرایط...تهدید...اخطار و...باشد!
دم برگزار کنندگان و مسئولین و حراست و بقیه گرم!و همگی خسته نباشند
...
پ.ن:
تا بماند یادگاری
...
و بستن کوله بار
یاحق

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

عزیزانم !صبر کنید...

اللهم متعالی المکان
عظیم الجبروت
شدید المـِحال
غنی عن الخلائق
عریض الکبریاء
قادر علی ما تشاء
قریب الرحمة
صادق الوعد
سابغ النعمة
حسن البلاء
قریب اذا د ُعـیـت
مـُحیط بما خـَلـَـقـت
قابل التوبة لـِـمـَن تاب الیک
قادر علی ما اَرَدت
و مـُـدرک ما طـَـلـَبـت
شَکور اذا شـُکـِـرت
و ذ َکور اذا ذ ُکـِـرت
اَدعوک یا رب!!
ادعوک یا رب محتاجا
و ابکی الیک مَکروبا
و اتوکل علیک کافیا
ا ُحکم بیننا و بین عدونا!
فانهم غـَـرونا و خـَـدَعونا و خـَـذلونا وقـَـد َرُ بنا و قـَـتـَلونا و...
...
فاجعل لنا من امرنا فرجا و مخرجا
صبرا علی قضائک
صبرا علی قضائک یا رب !
لا اله سواک
یا غیاث المستغیثین!
ما لی رب سواک
ولا معبود غیرک
صبرا علی حکمک
یا غیاث من لا غیاث له
یا قائم علی کل نفس بما کسبت !
برحمتک یا ارحم الراحمین
سحر است...نزدیک اذان...دوست داشتم مناجاتم را بنویسم کمی...اگرچه بیشتر و طولانی تر بود درد و دل هایم و این کاغذ دیجیتالی خیس نمی شود و نیاز ندارد جایی برای دستمالهای خیس ات بگذاری! برای دوستان در بندم دعاء کردم!احکام رنگ و وارنگ می زنند ...عزیزانی که بیرونند و منتظر چه؟یاد دوباره نبودنهایشان که می افتم این قلبم انگار به جایی وصل نیست!
می خواهم بنشینم و بنویسم..سیاه کنم این کادر مسخره را از کلماتم ولی...
قرآن که باز می کنم یاد ماه مبارک می افتم!...یاد افطاری های بی شما !یاد دعاهای سحر...یاد مادر مادر گفتن های دار الزهرا(س) هنگام قرآن سر گرفتن و ذکر یا فاطمه(س)...مفاتیح را باز می کنم که کمیل بخوانم...تار می شود از اشک...می بندمش...صبح می شود دعای عهد بخوانم...یاد جمعه و دعای ندبه تو می افتم که می خواندی ...دعای توسل بر می دارم که دلم آرام گیرد...نا خودآگاه یاد چهره ات(+)می افتم که درد داشت ولی انرژی می داد!هنوز که هنوز است از همان نگاه ها نیروبرایم مانده...بر می دارم دعایی دیگر بخوانم...زیارت عاشورا...یاد چشم های پف کرده همسرت (+)می افتم!هیچ گاه آن چهره یادم نمی رود !
تازگی ها مفاتیح و قرآنم باد کرده اند !...حجمش دو برابر شده گویا...بس که این صفحات خیس و خشک شدند !

دوستم می گوید : من دیگه می ترسم تو رو به خدا بسپرم ...می خندم !فاطمه پشت بندش می گوید : همین جا هر روز دست تکان می دهیم!...کل گروه دورم می خندد! خنده که قابل کنترل شد می گویم:والله این شعار که ملت می دادن :"اوین شده دانشگاه...ایران شده بازداشتگاه"دلیل عقب ماندگی شان است !ما عمری است دانشگاهمان اوین است!حالا ی کم آن طرف تر...
باز جمع می خندد!خودم هم...
ته دلم غمی است که کمی آن ور تر چه عزیزانی با چه حالی نشسته اند!
صبح ها دعای عهد کنار مزار شهدای دانشگاه که میخوانی..کمی بالاترش که می ایستی...نزدیک لبه... دقت کنی -به شرط پرت نشدن- بازداشتگاه اوین معلوم است!
می ایستم و نگاه می کنم !باد سرد و سوزناکی می آید و به صورتم می خورد...لبه چادر را محکم تر می گیرم!چشمهایم را تنگ می کنم تا سوز باد اذیت نکند...خیره می مانم!سلام بر شهیدان زنده خداوند... و خیلی دور...خیلی نزدیک

...
داشتم از مزار شهدا به سمت دانشکده می امدم دیدم:
سمت راستم بازداشتگاه اوین است ...
رو به رویم دار الزاهرا(س) ...
سمت چپم سالن اجلاس سران...
خنده ام گرفت!با خودم گفتم: اهدنا الصراط المستقیم بی زحمت حالا می خوای اگه:دی
...
یادت کردم نزدیک اذان که گفتی :
گویی بر جویندگان حقیقت مقدر است
که لذتشان در اشک و تکاملشان در تحمل شکنجه ها باشد
مصطفی چمران/لبنان/12 اکتبر 1973
***
پ.ن :
*
تیتر پست نیمی از جمله حضرت امام در آستانه پیروزی بود که فرمودند :"عزیزانم!صبر کنید !پیروزی نزدیک است !"
**
بگذارید این پستم همین پست بماند که بماند ! عکس هم مثل تیتر...مثل متن...مثل دعاء...مثل همین پ.ن است
***
اگر دعا غلط دستوری و...دارد نمی دانم..همین جور به ذهن دعایی یادم آمد و نوشتم ! شما هم دعایی اضافه کنید
****
کاش یک نفر... یک نفر...بود که حرف دل می فهمید!
...

بمب گوگلی غزه