۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

عزیزانم !صبر کنید...

اللهم متعالی المکان
عظیم الجبروت
شدید المـِحال
غنی عن الخلائق
عریض الکبریاء
قادر علی ما تشاء
قریب الرحمة
صادق الوعد
سابغ النعمة
حسن البلاء
قریب اذا د ُعـیـت
مـُحیط بما خـَلـَـقـت
قابل التوبة لـِـمـَن تاب الیک
قادر علی ما اَرَدت
و مـُـدرک ما طـَـلـَبـت
شَکور اذا شـُکـِـرت
و ذ َکور اذا ذ ُکـِـرت
اَدعوک یا رب!!
ادعوک یا رب محتاجا
و ابکی الیک مَکروبا
و اتوکل علیک کافیا
ا ُحکم بیننا و بین عدونا!
فانهم غـَـرونا و خـَـدَعونا و خـَـذلونا وقـَـد َرُ بنا و قـَـتـَلونا و...
...
فاجعل لنا من امرنا فرجا و مخرجا
صبرا علی قضائک
صبرا علی قضائک یا رب !
لا اله سواک
یا غیاث المستغیثین!
ما لی رب سواک
ولا معبود غیرک
صبرا علی حکمک
یا غیاث من لا غیاث له
یا قائم علی کل نفس بما کسبت !
برحمتک یا ارحم الراحمین
سحر است...نزدیک اذان...دوست داشتم مناجاتم را بنویسم کمی...اگرچه بیشتر و طولانی تر بود درد و دل هایم و این کاغذ دیجیتالی خیس نمی شود و نیاز ندارد جایی برای دستمالهای خیس ات بگذاری! برای دوستان در بندم دعاء کردم!احکام رنگ و وارنگ می زنند ...عزیزانی که بیرونند و منتظر چه؟یاد دوباره نبودنهایشان که می افتم این قلبم انگار به جایی وصل نیست!
می خواهم بنشینم و بنویسم..سیاه کنم این کادر مسخره را از کلماتم ولی...
قرآن که باز می کنم یاد ماه مبارک می افتم!...یاد افطاری های بی شما !یاد دعاهای سحر...یاد مادر مادر گفتن های دار الزهرا(س) هنگام قرآن سر گرفتن و ذکر یا فاطمه(س)...مفاتیح را باز می کنم که کمیل بخوانم...تار می شود از اشک...می بندمش...صبح می شود دعای عهد بخوانم...یاد جمعه و دعای ندبه تو می افتم که می خواندی ...دعای توسل بر می دارم که دلم آرام گیرد...نا خودآگاه یاد چهره ات(+)می افتم که درد داشت ولی انرژی می داد!هنوز که هنوز است از همان نگاه ها نیروبرایم مانده...بر می دارم دعایی دیگر بخوانم...زیارت عاشورا...یاد چشم های پف کرده همسرت (+)می افتم!هیچ گاه آن چهره یادم نمی رود !
تازگی ها مفاتیح و قرآنم باد کرده اند !...حجمش دو برابر شده گویا...بس که این صفحات خیس و خشک شدند !

دوستم می گوید : من دیگه می ترسم تو رو به خدا بسپرم ...می خندم !فاطمه پشت بندش می گوید : همین جا هر روز دست تکان می دهیم!...کل گروه دورم می خندد! خنده که قابل کنترل شد می گویم:والله این شعار که ملت می دادن :"اوین شده دانشگاه...ایران شده بازداشتگاه"دلیل عقب ماندگی شان است !ما عمری است دانشگاهمان اوین است!حالا ی کم آن طرف تر...
باز جمع می خندد!خودم هم...
ته دلم غمی است که کمی آن ور تر چه عزیزانی با چه حالی نشسته اند!
صبح ها دعای عهد کنار مزار شهدای دانشگاه که میخوانی..کمی بالاترش که می ایستی...نزدیک لبه... دقت کنی -به شرط پرت نشدن- بازداشتگاه اوین معلوم است!
می ایستم و نگاه می کنم !باد سرد و سوزناکی می آید و به صورتم می خورد...لبه چادر را محکم تر می گیرم!چشمهایم را تنگ می کنم تا سوز باد اذیت نکند...خیره می مانم!سلام بر شهیدان زنده خداوند... و خیلی دور...خیلی نزدیک

...
داشتم از مزار شهدا به سمت دانشکده می امدم دیدم:
سمت راستم بازداشتگاه اوین است ...
رو به رویم دار الزاهرا(س) ...
سمت چپم سالن اجلاس سران...
خنده ام گرفت!با خودم گفتم: اهدنا الصراط المستقیم بی زحمت حالا می خوای اگه:دی
...
یادت کردم نزدیک اذان که گفتی :
گویی بر جویندگان حقیقت مقدر است
که لذتشان در اشک و تکاملشان در تحمل شکنجه ها باشد
مصطفی چمران/لبنان/12 اکتبر 1973
***
پ.ن :
*
تیتر پست نیمی از جمله حضرت امام در آستانه پیروزی بود که فرمودند :"عزیزانم!صبر کنید !پیروزی نزدیک است !"
**
بگذارید این پستم همین پست بماند که بماند ! عکس هم مثل تیتر...مثل متن...مثل دعاء...مثل همین پ.ن است
***
اگر دعا غلط دستوری و...دارد نمی دانم..همین جور به ذهن دعایی یادم آمد و نوشتم ! شما هم دعایی اضافه کنید
****
کاش یک نفر... یک نفر...بود که حرف دل می فهمید!
...

۴ نظر:

پویا گفت...

عالم گرفت نورم بنگر به چشم​هایم / نامم بها نهادند گرچه که بی بهایم

خانم معلم گفت...

سلام
هم خودت رو بکش هم اطرافیان و هم ما ها رو که ازت دوریم ! ...اینجوری راحت تری نه ؟ ! ...
ما هم برای آزادی همه ی اسیران در بند دعا می کنیم که هر چه زودتر درکنار خانواده هایشان باشند .

Samaa گفت...

@پویا :
شعر شیخ بهایی است.نه؟
زیباست..شعر کاملش هم زیباتر
ممنون

Samaa گفت...

2@ خانم معلم :
سلام
دوستتان دارم :* :* :*
انشاءلله

بمب گوگلی غزه