۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

خدا را از طبیب من بپرسید ...

اول خواستم بیایم از همه کامنتهای پست قبل (+) ؛ همه ایمیل ها ؛ آف لاین ها ؛ پستها و فید و... که عزیزان زدند ... تشکر کنم و گاها لزوما توضیحی بدهم یا تائید کنم یا تکذیب کنم یا تکمیل کنم یا... و بابت منتشر نکردنشان و دیر بررسی کردنشان و دیر خواندنشان و... خاموش بودن گوشی همراه و...عذر خواهی کنم!از صدای خسته ام این روزها ؛از اینکه دوستان بهم گفته اند"می بینیمت خون به دلمان می شود" عذر خواهی کنم ! و جواب بدهم مختصر و مفید به دل واپسی های دوستان؛دل نگرانی ها؛امیدواری ها؛دعاهای خیر؛ و از آن طرف هم شک در مسلمان بودن من بگیر تا ...
و رخصت مرخصی استعلاجی بگیرم تا اگر عمری بر جهان بود - که نبود هم نبود - باز بنویسم ... از بیمارستانم بگویم و عذر تقصیرآوردم که نبوده ام ؛تشکر کنم بابت اینکه روی تخت ؛یک دستم سرُم بود و یک دستم گوشی همراه که یا پیامک جواب بدهم یا تلفن ؛از احوالپرسی ها و قدم رنجه ها ... از وقایع الاتفاقیه این روزها .... از همه حرفهایی که دل دل می کند قلم که بگوید و... ولی بعد منصرف شدم!حافظ هم همین گفت بهمان(
+)
عجیب واقعه ای و غریب حادثه ای است
انا اصطبرت قتیلا و قاتلی شاکی

**به دوستانم هم گفتم ...به سراغ من اگر می آئید...
برایشان این شعر را گذاشتم!گوشش دهید(+)
حلال کنید
یا حق

۱ نظر:

پویا گفت...

خدا را شکر بابت سلامتتان :)

بمب گوگلی غزه