۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

هجرت


قبل از نوشتار :
دنبال نوشته ای غیر کوتاه نباشید.
نوشتار :
حقیقتش را بخواهید زمانی مرگ را باور کردم که اونو زیر سنگ قبر دیدم. قبل از اون لحظه هم مسلمان بودم هم معتقد اما باور کنید که باور داشتن با دونستن متفاوته .
وقتی اون با همه عظمتش زیر خلوار ها خاک رف ؛ وقتی اون همه عظمت و شور و نشاط ..بی اختیار روی دستان ی عده دیگه بود... باور کردم چیزی به نام مرگ در وجودم دائم وول می خوره .
امروز دوباره..من بودم و سنگ مزارش.. و باز باور مرگ و باز باور اینکه ی چیزی ته دلم هست که دلش می خواد یادش بره همین لحظه من هم مسلمانم هم معتقد. باور داری؟!
بعد از نوشتار :
سفرت به خیر ! خوشحالم بر گشتی!

۵ نظر:

Zahra گفت...

bezar begam ke kam avordam..shayad behtare ke sokut konam,,va in comment beshe mamlo az sokut..be yade asirane khak..har chand ke ...

ناشناس گفت...

به نام حضرت دوست



سلام

اين مركب هجرت را
بايد باور داشت
بايد حسش كرد
با پوست و و استخوان




در پناه حضرت دوست

ناشناس گفت...

به نام حضرت دوست



سلام


نميدونم نظر قبلي ارسال شد يا نه؟

دعامون كنيد



نميدانم شايد اشتباه كنم
اما فكر ميكنم
از من دلخوريد كه حتي جواب سلامم را نميدهيد؟
چرا نميدانم؟!!

شما ميگوييد چرا؟



در پناه حضرت دوست

Samaa گفت...

@ سید محسن :
سلام سید ! من چه جسارتی کردم که شما این جوری برداشت کردین ؟ عذر تقصیر ! اگر جسارتی شده از روی جهل بوده.باور بفرمائید :((
آری.باید..گاهش باید هایم آن جور که باید نیست و گاهی نباید هایم آن جور است که گوئی باید...گاهی حس نزول آیه خسرة الدنیا والاخرة دارم. دعا بفرمائید. دل گیر هم هستید از حقیر که وای من :(

Samaa گفت...

@ زهرا :
سلام.چرا سگوت؟ اونم تو...به حرفهایت احتیاج دارم.همیشه.

بمب گوگلی غزه