ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من | | ای دل نمیترسی مگر از یار بیزنهار من |
ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من | | نشنیدهای شب تا سحر آن نالههای زار من |
یادت نمیآید که او می کرد روزی گفت گو | | می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من |
اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان | | این بس نباشد خود تو را کگه شوی از خار من |
گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان | | تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من |
خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر | | وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من |
چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او | | گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من |
گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان | | خواهی چنین گم شو چنان در نفی خود دان کار من |
گفتم منم در دام تو چون گم شوم بیجام تو | | بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من |
***************
می دانم این رسمش نیست.همین!
می دانم این رسمش نیست.همین!
۲ نظر:
سلام ورحمت الله
تبریک
انشالله به فضل خدای متعال خبرهای خوش تری هم در راه باشه..
یا حق
@ دوست :
تبریک من باب غزه و پیروزی حماس رو فرمودین؟
بله.انشالله
ارسال یک نظر