۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

من دق نمی کنم !


پشت به پشت قدرت خدا داده ام ... نه فقط من... عمری است این ملت ... جناب خیلی زیاد محترم بسی حتی !
هر سنگی می اندازید به سرت خودتان می خورد
هر خاکی به پا می کنید به چشم خودتان می رود
هر آتشی که می سوزانید ؛دودش خودتان را خفه می کند
حالا هی جلوی "متغیر اسراء"؛" پلاس پلاس" و" ماینس ماینس" بذارید به قول ما کامپیوتری ها و بعدش بندازید تو لوپ...مام که این روز ها لوپ عدد n تشریف داریم و متغیر امیدمان هی می چرخد... هی می چرخد ... رو کم کنی است دیگر !
گاهی خدا صبر بنده اش را امتحان می کند
گاهی بنده صبر خدای اش را
دست به دست می چرخد
و
خدا
عمرا اگر کم بیاورد گویا
...
و ما نیز...
خدا هم ابراز هم دردی می کند با ما این روز ها از دست شما !
بیا و بندگی کنید و کم بیاورید لطفا !
از خر شیطان که در بست گرفته اید تا خود درب جهنم پایئن بیایید... خرجش با من !عاقبت ندارد به مولاء !
این قدر یک سری جوان دلسوز میهن و پایبند به نظام و دغدغه دار انقلاب و زخم خورده بی عدالتی را دق نده ...نده !نده مسلمون... نده هم وطن... نده هم کیش... نده ! برای خودت می گویم... باور کن!
دیالوگ از خودم نمیگم که فردا روزی بولدش کنید به قول یکی بذاری جلوم بگید فلان!
دست دراز می کنم ما بین کلمات خدا ... پیامبرش... ائمه... این و ان... تا ... حالا فعلا !
یاد دیالوگ زیر در یکی از فلیم های بهروز افخمی(نباید اسمش را برد..ممنوع ال...نمی دانم چیست گویا..خب بخوانید ب. ا )افتادم ؛ خدایا ... :
راوی :
بابا راس میگن که مادر از دست تو دق کرد و مرد ؟
پدر (عزت الله انتظامی {ممنوع ال... است این هم؟..خوب بخوانید ع.ا }) :
نه ! من از دست مادرت دق کردم !
راوی :
ولی وقتی که تو مردی مادرم زنده نبود !
پدر :
زنده نبود ! ولی من هر شب خوابشو می دیدم !
راوی :
منم هر شب خواب تو رو می بینم !
پدر :
پس بپا دق نکنی !!!
---
چه کسی چه کسی را دق می دهد معادله ای است که حلش خرج دارد ! خرجش را هم اهالی ِ حوالی ِ دانشگاه ما می دهند...آبونمان َ ش چند است جناب ؟ اشتراک می گیرند یا دربست می برید ؟ می خواهیم خرج ایاب و ذهاب کم شود به جان شما نباشد به جان بغل دستی تان !...خلاصه... ما دق نمی کنیم !
بیایید لا اقل یک کلاس خیاطی درست درمان بروید ! که اگر -زبان دشمنان خدا لال- خواستید هر کاری که کردید را وصله بزنید به اسلام و خدا و پیامبر (ص) لا اقل خوش فرم باشد... لباس می دوزید به تن اسلام زار نزد...بد است به خدا... بزرگترین کشور شیعه جهانیم به علی (ع) خوبیت ندارد... قواره می اندازید که بر سر مردمتان کلاه کنید... طوری نباشد که گوششان را که بپوشاند هیچ ! چشمشان را که بگیرد؛ بماند ... خفه شان هم بکند !می دانم خیریت مردم را می خواهید. هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... فی المثل عرض کردم باشد که رستگار شویم !... خلاصه... ما دق نمی کنیم !
یاد دیالوگ روز واقعه افتادم !
" عمرو ( سعید نیک پور..نمی دانم ممنوع است یا خیر ..به هر حال بخوانید س . ن ):
مسلمانی ما سه نسل است و از او هیچ !
زید ( همان ع. ا بالا ):
آری ! اما من از اسلام او بوی تازگی می شنوم و از مسلمانی تو تنها بوی غرور جاهلی می آید !
عمرو :
ما شصت سال است که مسلمانیم !
زید :
این چه تفاخری است که به ایمان خویش می کنی ؟
..."
خلاصه... ما دق نمی کنیم !
من که ساکت شده بودم... یک ماه بود ساکت شده بودم...یک ماهی که چه حرفها در سینه ام داشتم ! زهر خوردم ولی ساکت شدم...کاری داشتم بهتان !؟ کاری داشتم که چه می کنید؟پاره پاره کردید انقلابم را ..همین یک ماه...دم زدم ؟.. بر سر میز با شیطان اکبر نشستید... لبخند محوم را برگرداندم از این کلبه وقایع ؟!دست دادید با اسرائیل بی صفت ...دم زدم ؟... امتیاز دادید صد رحمت بد تر از ترکمن چای؟ غیر از سکوت چیزی شنیدی ؟ گفتیم مصلحت دید تو آن است که یاران همه کار بگذارند و سر طره کلینتون گیرند... چیزی گفتم ؟ نمازم ترک نشد سردار عزیزم .. اما مصلحتم هم ترک نکردم... چیزی خواندی در این جا و هر جا از من ؟ گفتیم برای منافع است و خروج از تحریم و قطعنامه ها... ما دیگر در خر کردن خودمان دکتری گرفته ایم با لایسنس اصل و اورجینالتان...زحمت نکشید..واردیم ... بعد 3 قطعنامه دیگر امضا و تصویب شد.. چیزی نوشتم ؟ بودم این جا ؟نوشتم؟کی رفتم و کی اومدم ؟ خواندمش (+) به قول سلحشور آژانس شیشه ای " دورت گذشته مربی !" ... دم زدم ؟صد واقعه افتاد و من بی واقعه گذشتم...لبخند زدم..گل و بلبل است این کشور.. دستم را در جیبم گذاشتم و سوت زدم.نزدم ؟ وسیله ام را برگرداندم...بی آنکه هدفم را بر گردانم.... نه صرا ط مستقیم خدا را کج کردم مثل شما به خودم ...نه خودم را به کجوار بی ترکیب شیطان رساندم ...گفتیم لاک... لاک ِ لاک پشت حکمتی دارد لابد که خدا آفریده...گفتم یا نگفتم؟بودم یا نبودم ؟... چرا خنجر می زنید بر جسم بی جان !!!!!!!!؟؟؟؟؟؟درد به استخوانتان برسد ...

به قول فیلم دندان مار :
"یک جا هست که باید وایسی...یک جا هس که باید در ری ...اما خدا نکنه جای این دو تا با هم عوض شه که دیگه تا اخر عمر بدهکار خودتی "
...
داشتم تمرین می کردم..یک ماه تمرین کردم که این وقایع را خواب فرض کنم و سعی کنم وجدانم را به خوابی عمیق ببرم...گفته بودم بلد نیستم (+) نگفته بودم ؟!
"داشت خوابم می برد ...دیدم اگه این خواب باشه و توو این خواب؛ خوابم ببره ؛تازه وقتی از اون خواب دومی بیدار بشم .. تو خواب اولی ام ...و تازه باید از این یکی هم بیدار بشم "( گاو خونی... بهروز افخمی..بخوانید.. ب.ا )
دوباره کسی سوالاتم را به روز کرده است (+)
شایدم هم به قول دیالوگ فیلم بهرام بیضایی (سگ کشی ) :
"با زخم باید ساخت..طول می کشه ولی خوب میشه ..."
با خودم قرار گذاشتم یکی از همین سحر ها بلند شوم ... وصیت نامه ام را دوباره خواهم نوشت... خیلی وقت است سر نزدم...برای قبل از حج ام است... حج یک سال و نیم پیش...نه خیلی قبل تر... موقع ای که عضو استشهادیون شدم ( + . + )
به قول امیر کبیر در فیلم سلطان صاحبقران علی حاتمی خدا بیامرز :
"مرگ حق است ولی به دست شما مشکل ...
اما شوق از میان شما رفتن ؛ مرگ را آسان می کند"
"وقایع الاتفاقیه " ام را آن روز که زدم پر بود از یاد امیر کبیرم!
...
خدایا !
همه جوون های ما رو سالم نگه دار... از صدقه سرشون من رو هم !
(با تخلص در دیالوگ گیلانه ی فاطمه معتمد آریا ..بخوانید ف.م)
...
امیدوارم به مرگم راضی شوید ! بندگی کن...به مرگم راضی شو
...
یی آنکه خلاصه شوم و دق کنم !باشد ؟
شاید روزی کسی دیالوگ هزار دستان حاتمی را برایتان زد این جا !
هر چه رفت بر من ...ولی...
"تو رو امام هشتم تمومش کنید ؛ مردم دارن تماشاتون می کنن!!!"
(دیالوگ عباس در فلیم آژانس شیشه ای حاتمی کیا )
التماس دعا عزیزانم!
بامداد یک روز بعد از 88/8/8 و تولد آقا (ع) !

۸ نظر:

خانم معلم گفت...

سلام سما جان
هیچ نمی دانم
تنها چیزی که میدانم این است :

یدالله فوق ایدیهم

Samaa گفت...

@ تنها :
سلام عزیزم !
دعایم کنید که سخت محتاجم

رندبازاری گفت...

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی/دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
سرکار خانم سماء
سلام
از اینکه بنده را لینک کردید بسیار سپاسگزارم. من هم شما را لینک خواهم کرد.
ضمناً با نظر شما هم کاملاً موافقم که یکی از وظایف شعرا مرهم نهادن است، چه وقتی که از دست ظالم فریاد می‌کنند، چه وقتی که از دست جور دنیا فریاد می‌کنند. و چه از خوشی می‌گویند و چه از عشق می‌گویند.

محمد مهدی گفت...

سلام و باز هم سلام
از خدا که پنهون نیست از شما خانم عزیزهم پهنون نمونه اینکه از فیلم و سینما و هنر هفتم و بعدش هیچی نمی دونم. اما خداییش خوب بلدی چونه زنی را
خدا بهت سلامتی و شادابی بده نمی دونم چرا از افکار و نظرت و بالطبع از خودت خوشم اومده جدی میگم شاید به دلیل نزدیکی افکار
موفقیت شما ارزوی ماست.

Samaa گفت...

@ رند بازاری :
سلام
خواهش می کنم.
لطف دارید.
رسالت شعرا سنگین است مخصوصا وقتی زبانها در حبسند و یا قلب ها در فشار یا...ما که نیستیم ..شما که هستید خدا توفیقتان دهد!
قلمتان پایدار

Samaa گفت...

@ محمد مهدی :
سلام و رحمة الله و برکاته
خب ندونید ...چهدخلی داره..من دیالوگهایی رو آوردم که ساده و روان و مربوط به هم و مفهومی در پس پرده دارند...زیاد واردی نمیخواد..مام نیستیم خدا وکیلی
چونه؟ نه آقای سامع این حرفا چیه؟ بلندی پست را می گوئید؟برای این است که به دلیل کمبود وقت می گذارم روی هم تلمبار شود حرفها..به مرز انفاجار که رسیدم..مهم ترینهاشو میگم..همین!
در ضمن به خانومها فحش از این بدتر میشه یعنی ؟ :))
خدا از دهنتون بشنوه..ل..سلامتی و شادابی را عرض می کنم..آمیــــــــــــــــــــــــن
روح ما به پرواز بلند شما نمی رسد جناب ..افکار نیز...خوشحالم !واقعا!..خدایا شکرت
زنده باشید و سلامت و پایدار
یاحق

مجید گفت...

سلام دوست خوبم//////////////به وبلاگم دعوتت می کنم////////////////////[گل]

Samaa گفت...

@ مجید :
سلام.
برای آنکه وقت تائید خلاف اخلاق نباشد نیم نگاهی ه وبلاگ انداختم و عکس ها و بعضا تکه جملات را خواندم
فرصت نشد متنها را کامل بخوان
سر می زنم

بمب گوگلی غزه