۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه

مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب ع ش ق



خیلی وقته که اصلا به دیوان حافظ سر نزدم॥ شاید چنیدن ماه!
دلم تنگ شده بود برای شعر هایش॥احساساتش و عرفانش!
رفتیم که... نیت کردیم که ....برایمان آورد که :
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربائی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
جای آبست که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
آن سفر کرده که صد قافله دل همره ائست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافيتت گرچه خوش افتاداي دل
جانب عشق عزيزاست فرومگذارش
صوفي سرخوش ازين دست كه كج كردكلاه
به دو جام دگرآشفته شوددستارش
دل حافظ كه به ديدارتوخوگرشده بود
نازپروردوصال است مجوآزارش
**
این آقای حافظ خان مشکوک می زنه ها!گفته باشم!
یک بیت از این شعر را دیشب من خواب دیدم؛نگرانم؛باید خبر بگیرم...اما نمی تونم

**
دنیایت را عوض کن॥قفست تنگ امده!پرواز بیاموز!ماهی دست آموز

هیچ نظری موجود نیست:

بمب گوگلی غزه