۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

آری شود؛ولیک به خون جگر شود!

از ذکر علی مدد گرفتیم

آن چیز که میشود گرفتیم

در بوته ی آزمایش عشق

از نمره ی بیست صد گرفتیم

دیدیم که رایت علی سبز

معجون هدایت علی سبز

درچمبر آسمان آبی

خورشید ولایت علی سبز

از باده ی حق سیاه مستیم

اما زحمایت علی سبز

شیرین شکایت علی زرد

فرهاد حکایت علی سبز

دستار شهادت علی سرخ

لبخند رضایت علی سبز

در نامه ی ما سیاه رویان

امضای عنایت علی سبــــــــــــــز
***************************

بعد از گریه های حیدری با دلی خونین برای آن که باید بیاید ؛می خوانیمت :


ای خدا ای مبداء و میعاد ما

دست بگشا بهر استمداد ما

"ما اسیر دست قومی جاهلیم "
***

دیر آمدم برای نوشتن و زود باید باز گردم !
حواشی پیرامون شبهای احیاء و بستن درب خانه همیشگی و مزار آن امام(س)عزیز و منع برگزای شبهای احیاء و منع برگزاری مراسم سالروز وفات ابوذر زمانمان و مصلی ایی که بسته شد و ... بماند برای بعد!
به گمانم اگر بدانند یک قرآن مانده برایمان ؛آن را هم ممنوع الچاپ می کنند(به هر بهانه حتی شده به بهانه نبود کاغذ به دلیل تحریم و...)واگر بدانند تنها خدای را مدد رسان داریم و... راستی با خدا چه می کنید ؟
اَلیس الله بکاف عبده ؟!
و یدالله فوق ایدیهم !
---
پ.ن:
*داستان این عکس !
در حال و هوای قبل از احیا
زمانی که اشکها امان ندادند
و من تنها با قرآنی سبز-یادگار اولین حج-ماندم و خدا
...
و دل پری که
اگر خدا دست می گذاشت بر رویش
از سوزش و داغ و التهابش
دست می برد
تا
اشکها راه چشمها را نگیرد
برای
انجام
اینهمه ظلم !
و باز پس گرفتن حق
از ظالم!
و دعای همیشگی این روز ها که :
اللهم نشکوا الیک فقد نبینا و غیبة ولینا و کثرة عدونا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علینا اعننا علی ذلک ...
و شکایتم را با اشک بردم !
نیتی کردم !
و خدا گفت :
وعدالله لا یخلف الله وعده ولکن اکثرالناس لایعلمون
ومن ایمان دارم به وعده های الهی که "وعد الله الحق "!
می رسد آن غایب آخر
...
***لینک شعربالا(کامل)با صدای مرحوم آغاسی(+)
التماس دعاء

۱۱ نظر:

Samaa گفت...

فرمودند بپاکیم.پاکیدیم :دی

فراری گفت...

«نفرین مکن پدر که قیامت به پا شود اکنون»
سلام سما خانوم چقدر بعد شب قدر صاف و زیبا شدی
راستش همون صبحی که پست جدیدت رو گذاشتی اومدم که نظر بدم ....یه علاقه ی خاصی داشتم که در صدر کامنتهات نشسته باشم...اما کفتم قبلش برم اون پستی که گفته بودی رو کامل بخونم ...قبلن دو سه بار نشسته بودم سرش اما تا قبل از نوشتارت بیشتر تاب نمی اووردم آخه بعضی از واژه هات معنای دیگه ای برایم داشت خیال اینکه تو نوشتار چه غوغایی به پا کردی هراس به دلم می انداخت...ولی اون سری دیگه دلمو زدم به دریا....به خدا فکر هر فاجعه ای رو می کردم جز تکرار فاجعه ی مدینه.... وقتی تو شب نوزدهم حال مناجات و اشک نداشتم گفتم حتما بعد 18 شب گریه برکت از چشمه ی جوشان چشمم رفته و دیگه روزی ما اشک نیست.... اما وقتی پستت رو خوندم این چشمه به آتشفشانی خروشان تبدیل شد و روزیش به جای اشک خون شد....این قدر حرارت وجودم بالا رفته بود که جز مذاب سوزان شعری نمیتونست دلمو خالی کنه....واقعا شرمندتم که شعر ضعیف شد اگه شعر نمی گفتم این آتش فشان منفجر می شد....نوشتن کامنت هم تا الان که شپ 21امه طول کشد دیگه تو مشغول کارات بودی و گفتم بعد شب قدر واست بذارمش.... این آشفته حالی اگرچه روز به یادماندنی رو برام رقم زد اما حسرت التماس دعای شب 21ام رو به دلم باقی گذاشت ....شاید اگه تو دعا می کردی شب21ام ما اینقدر ناامیدکننده نمی بود.......عیبی نداره ما هم خدایی داریم....... (ادامه دارد)

فراری گفت...

(ادامه)نکاتی در رابطه با این شعر(اولا دوباره بگم واقعا شرمندم که شعر ضعیف شد و حق مطلب ادا نشد ....ایشالا برای شهادت حضرت زهرا در پیوند این حادثه با شهادت حضرت شعری می گم که به میزان درونم آتشین باشه....ثانیا علامت( _ )به معنی مکث کوتاهه....ثالثا این شعر ایرادات ادبی ساختاری زیادی داره اگه برات قابل تحمل نیست به دیده شعر نو بهش نگاه کن نه غزل...رابعا وزن این شعر خاصه... سخت تو دست میاد اگه با دو سه بار خوندن دستت نیومد تعجب نکن....اگه قشنگ بخونیش اونقدرهام ضایه نیست....خامسا من این شعر رو به زهرای مرضیه و مادر تو با هم تقدیم می کنم اگر به نظرت خیلی ضایس یا مادرت رو اذیت می کنه نمی خاد واسش بخونی....سادسا من یه نسخشو واست ایمیل هم میکنم اگه نیمه کاره رسید اونجا می تونی ادامشو بخونی)
یاس پدر
مادر به پیش چشم پدر وحشیانه سیلی خورد
از چهل و کین_توفان مشت و فحش وزید _یاس پدر پژمرد

مادر به خاک فتاد و به آغوش یار دیرینش
آهسته گفت_جور زمان، قلب آسمان آزرد

اشکی چـکیـد و بر رخ خونـیـن همســرش افتــاد
گرداب خون و اشک_جان را به بحر داغ جوان داده ها فرو می برد

فراری گفت...

یاسی به روی لاله فتاد و دشتی نظاره گر گشت
نیلی و سرخ_تقدیر دیگری لبشان را به یکدگر بسپرد(به جای لبشان می تونی بگی دلشان)

تکرار فاطمه_تکرار حادثه_تکرار زینب است
تاریخ لب گشود_توصیف فاجعه که به تفصیل برشمرد

از ماه آسمان چو کشیدند چتر شب، دزدان
با سوز و آه_خورشید غیرتش به تلافیشان قسم می خورد

آری دوباره قصه ی تنهایی شهیدان است
روی عزیز روح خدا _این قصه را_تاکه شنید افسرد****

فراری گفت...

عمری تمام زخم زبانها به جان خرید اما
در پیش لاله ها_زخم نگاه پست حرامی تاب پدر را برد


نفرین مکن پدر که قیامت به پا شود اکنون
مولای ما_حیدر غروب فاطمه را جز به چاه دل نسپرد

سما جان پاشو برو دست مادرت رو ببوس واز طرف من بهش بگو......... گیرم که فرق مادرو قلب سما شکست....اندیشه نیست سینه ی پرکین ما که هست......(ادامه دارد)

رندبازاری گفت...

سرکار خانم سما
از پاسختان سپاسگزارم. با شما موافقم که باید افراد را در متن جریان‌‌های سیاسی دید و به تبع آن نقد افراد هم در همین کانتکس باید صورت بگیرد.

فراری گفت...

ادامه) خواهرم از بابت دعوتت ممنون البته آدرس نداشتیم که خدمت برسیم ولی اگه آدرس داشتیم هم بعید بود مزاحم بشیم.....گفتم بیام میشم انگشتنما و نخاله ی جمع و مایه ی خجالت و آبروریزیتون...شب قدرتون رو خراب می کنم...ما همون بهتر که یه گوشه دل تاریکمون مثل یتیمهای کوفه بشینیم و برا بدبختیهامون گریه کنیم......در مورد تنفر از من هم خواستم بگم اگر به اندازه ی خانوادم منو میشناختی ....خیلی از وجوه شخصیتم رو آزار دهنده تشخیص می دادی...اگه به اندازه ی بعضی از دوستام میشناختیم اگرچه دوستم داشتی ولی به جنبه های تنفربرانگیز زیادی در من اعتراف می کردی.....اما اگر به اندازه ی خدا یا خودم میشناختیم حالت از من به هم میخورد .......
سماخانم من اگه اون شعر رو به شما تقدیم کردم چون بهت بدهکار بودم .....در مورد این شعر هم قبل از این که تو اصلا خبر دار باشی پدرت خلعت ماروداد خلعتی بسیار بسیار ارزشمندتر از شعر من.....پس حساب بی حساب

Samaa گفت...

@ فراری:
سلام خانومی!
حقیقتش نمی دونم چی بگم.پستی که تو خوندی مال ماه ها قبله ×
من بغض های اونو خوردم و گریه هامو کردم !
هل من هایم را هم سر دادم و...
فید بک زدن به آن روزها برایم زجر آور است !خیلی !
بیش از حدی که تصور کنی
اصلا نه تنها فکر کردن به آن وقایع برایم زجر آور است بلکه هنوز که هنوز است وقتی به مزار آیت الله طالقانی و شهدای هفتم تیر حتی نزدیک می شویم ! چشمهایم را می بندم و رد می شوم!باورت می شود جرئت نکرده ام ..هنوز که هنوز است بر آن کوچه ها دوباره قدم بگذارم؟
...
بگذریم!
مشغول که بودیم!حمدلله که به خوبی تمام شد ! جای عزیزان خالی
البته چند تن از عزیزان و دوستان آدرس گرفته آمده بودند؛اگرچه وقت نشد که بنشینم کنارشان و با ایشان و دوستان باشم و تنها وقت خداحافظی؛سرپایی حرف زدیم و تند تند حرف زدیم و... اصلا ی چیزی :دی
اما بودند و با آمدنشان خوشحالم کردند!
نازنین!آدرس را که مسلما در وب نمی گذارم!خبرم کنید.یعنی ی جوری بگید بهم!ایمیلی..تلفنی... پی امی...با استفاده از دوستان!
تقدیم می کردم!
من دعایم بالا نه اینکه نرود!می رود اما بعد هیچ تضمینی نیست !صـــــاف برمی گردد پائین!آن وقت اگر دوستان کنارم بودند و دعا و نیایش به جماعت بود که چه بهتر ما!مال ما یوهو دیدی تو سر یکی دیگه خورد ! :دی(جاخالی میدیم ما؛واردیم :دی ) اگر هم فرادی بود که... تسلیم می شویم و ..اینا!
اینه که... مطمئنی میخوای من دعات کنم؟
هیچ ضمانتی نمی کنم ها!
بدتر نشی خانوم جان!؟
از ما گفتن!
رو چشمم!
اگرچه محتاجیم به دعاء!
ولی خدایی تو و مریم شب احیایی بیست و یکم یادم بودید هاکلی! از خدام خواستم حاجت شرعی دل همه تونو بده به حق این شب ها وکلی دعای دیگه!...مریم که خوش به حالش شد... هی باهام بود!نیس گفته بود سر الغوث ها منو دعا کن..خدا نکشدش...سر الغوث ها میومد جلو چشمم!
بد جنس!نذاش واس خودم دعاءکنم که ;) :دی
و اما شعر :
در مورد اولا تا رابعا که ... /:)..این حرفا چیه خانومی؟من در دنیای شعر و شاعری ی پر کاه جا ندارم واس خودم؛بعد چه جوری بیام تشخصی بدم که ایراد ادبی این چیه؟یا اصلا چه جوری جرئت کنم بگم که فلان هست یا نه ؟ یا اصلا...
تو چرا هی منو دچار عذاب وژدان می کنی؟:(
بچه این کارا چیه با خودت می کنی؟هـــــــــان؟
:((
در مورد خامسا :
انشاءلله حضرت قبول کنن!
وقت نشده به مادر بگم(الان ساعت 2 بامداده و خوابن )اما..حقیقتش...یعنی... اون روز و ماجراهاش خیلی برای خانواده تلخه !خیلی...یادآوری اش باعث جاری شدن اشک بر صورت مادرم میشه!و بعضی وقت ها..این روز ها..مثل دیشب ..سر احیا... تا مرز از دست رفتن می روند!
دل با جرئت میخواد خوندن این شعر زیبا!
بحث تنفر و... یک موضوع خصوصی بود ها !اینجا نباس مطرح میشد!
بابت اون شعر و... حرف می زنم باهات؛پیش خودت!
بابت این شعر...
پدرم چه کرد؟
یعنی چی؟

Samaa گفت...

@رند بازاری :
سلام!
زحمت دوباره کشیده اید جناب!
یک دنیا ممنون

Samaa گفت...

اصلاح در جواب به فراری :
زجر-->ضجر

فراری گفت...

سلام بر بانوی آسمانی فرزند زهرا(س)
آخه زشت نیست ما این همه اینجا سر می زنیم و هر دفم این شعر به این زیبایی رو می خونیم ولی راجع بهش نظر نمی دیم...... به به عجب شعری دستار شهادت علی سرخ .... لبخند رضایت علی سبز .... به به آدم مست میشه .... واقعا مرحوم آقاسی کجا و بعضی مداحهای دیگه(که مایه ی شرم انسانیتند) کجا؟ راستش می ترسم اگه بخام از نحوه ی مواجهه ام با علی (ع) بنویسم دوباره بندازمت تو مخمصه ی یه بحث دیگه تو روزای شلوغ وقتت رو بگیرم .... فقط اینو بگم که ادله ی عصمت و علم لدنی رو خیلی قوی نمی دونم اما به نظریه ی ولایت ابن عربی با تفسیری خاص معتقدم ... حاصلش اینه که ولایت رو در عالم باطن و تکوین ساری و جاری می دونم اما نسبت به ولایت ظاهری و تشریعی مشکوکم.... بد نیست تو هم محض امتحان هم که شده این مواجهه رو امتحان کنی بعید می دونم این کار از عظمت علی بکاهه....
راستی از این صد نمرتون ده نمرشو هم به ما می دادید شاید لااقل کارآموزی ‍پاس می کردیم............
چه جالب منم مثل تو دیر اومدم می خوام زود برم...... فقط فرقم با تو اینه که هیچ وقت به خودم اجازه نمی دم ذره ای از بانویی چون شما دلخور باشم حتی اگه اشتباها قلبم بشکنه.... ولی مشخصه که تو برخلاف نص اعترافات تحت شکنجت بارها و بارها از من دلخور شدی
درضمن آپیم و منتظر

بمب گوگلی غزه