۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

پائیز آمد در میان درختان


هر فصلی برای خودش رنگ و بویی دارد
قبلا ها فکر می کردم چه قدر فصل پائیز دلگیر و خسته کننده است !
اما حالا آرامش این فصل را دوست دارم ؛ با اینکه هنوز می گویم زیباترین فصلم "بهار"است!
در این روزهای گرم و داغ خون و وحشت و وقاحت ؛سردی پائیز کمی ملس می کند روحیه ات را ... آرامت می کند.
دوست داری دستانت را در جیبهایت بگذاری و فرو ببری و لبه ژاکتت را بالا بیاری... و قدم بزنی ... بگذار هوایی بخوری ...سرمایی پائیز صورتت را زیباتر از آنچه که فکرش را بکنی نوازش می دهد.
هرسال موقع پائیز ... یک شعر را با زمزمه پدر در پائیز دوست دارم !وقتی در میان کوه ها می خواند ... آهنگ خالی اش هم زیباست!
شعری با مضمون انقلابی که آن زمان پدر و یاران پدر که خود را برای مبارزه با حکومتی وحشی و ظالم آماده می کردند و تمرین های جسمانی در کوه و یا ورزش های رزمی برای مبارزه و دوام آوردن داشتند؛می خواندند...خیلی دنبال آهنگ خالی شعر گشتم!ظاهرا اصالتا آهنگ زمینه این شعر برای یک شعر ترکی با اسم "ساری گلیر"است!(اصلا نمی دونم چی شعر می خونه...گفته باشم...کلهم فامیل ما یک عدد ترک یافت می نشود)آهنگ زمینه این شعر را برایتان اینجا گذاشتم(+)
پائیز آمد در میان درختان
لانه کرده کبوتر
از تراوش باران می گریزد
خورشید با غم
با تمام غرورش
پشت ابر سیاهی
عاشقانه به گریه می نشیند
من با قلبی
به سپیدی روز
به امید بهاران
می روم به گلستان
همچو عطر اقاقی
لابه لای درختان می نشینم
باشد روزی
به ندای بهاران
روی دامن صحرا لاله روید
شعر هستی
بر زبانم... جاری
پرتوانم... آری
می روم در کوه و دشت و صحرا
مردی گمنام
در دل کوهستان
ره به سوی قله می سپارد
بر پشت او
کوله ای از لاله
لاله های رنگین می درخشد
ره پیمای قله ها هستم من
در کنار یاران
راه خود در طوفان
می نوردم
در کوهستان
یا کویر تشنه
یا که در جنگلها
رهنوردی شاهد و پر امیدم
دارم امید که دهد
سختی کوهستان
بر روان و جانم
پاکی این کوه و دشت و صحرا
سحرگاهان لاله ها می روید
دشمن خلق ما
از نوای لاله ها
می هراسد
بدان دژخیم
تا توان دارم
با تو در پیکارم
تا برآید عمرم در ره حق
باشد روزی برسد
شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف
راه انسانها را درنوردم
شعر هستی
بودن و کوشیدن
رفتن و پیوستن
از کژی بگسستن
جان فداکردن در راه حق است
...
----
پ. ن :
*)متولدین ماه مهر؛مهرتان افروز و روحتان پایدار و دلتان شاد باد ...
تولد جنابان موسوی عزیز (هفتم مهر) ؛ کروبی(چهاردهم مهر)و خاتمی(بیست و یکم مهر) مبارک ! توالی زیبایی است و تکرار "هقت"قشنگی است! انشاءلله به یمن قدم این عزیزان در این روزها کشور نیز از "هفت خان" این آزمون و بلاء به سلامت بگذرد !

**) ایشون (+)که مرخصی استعلاجی تشریف بردن....سماء موند و وبلاگش ! :( ....برای ایشون که...دارم براتون...ی مرخصی استعلاجی نشونتون بدم ...ماهواره های عالم ثانیه به ثانیه مخابره اش کنند(ورژن مدرنیته شده مرغهای عالم است :دی ) دور از شوخی ... هرجا هستی و به هر کاری که مشغولی جز بهترین برایت نمی خواهم!

***)این روزها !به دلیل شروع دانشگاه و تلمبار شدن یک سری کارها و رو دست موندن یک سری کارهای فرهنگی که بر گرده حقیر است ظاهرا و لا غیر...شاید باعث شود!تنها سرکی به نت بزنم ... بنابراین اگر جواب کامنتها را دیر دادم؛یا دیرتر از معمول به وبلاگتان سر زدم یا...دلخور نشوید بی زحمت...عذر تقصیر!

****)اولین روز دانشگاه از ساعت هفت صبح رفتیم تا ساعت هفت شب کلاس بود....ساعت 10 با این ترافیک مزخرف تهران رسیدیم منزل...تا ی دوش بگیرم و نماز بخونم و شامی بخورم شد ساعت 12... صد رحمت و ماشاءلله به جنازه...نیم نگاهکی با یک چشم بسته و یک چشم نیمه باز به وبلاگ و کامنتها انداختیم تا جایی که این چشم نیمه بسته توان داشت جواب دادم!نرسیدم اخبار بخوانم و به وبلاگها سر بزنم!...این اولیشه...خدا روزهای بعدی رو ختم به خیر کند(بگو بلند آمین)

*****)شنیدم فاطمه ستوده(+)آزاد شد..خدارو شکر...تا آزادی همه اسیران در بند ظلم دعاء می کنیم!

******)ساعت 11 جلسه دارم!الان ساعت نه است و هنوز منی که ساعت بیست دقیقه به هفت بلند شدم که دیگه پاشم که برم ... هنوز صبحانه نخوردم چون یک راست نشستم پای نت و به روز رسانی وبلاگ و.....برم جلسه!
یا حق

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

فتح المبینی دیگر

اپیزود اول :
آخرین روزهای یک ماه عبودیت؛سجده های طولانی؛گریه های شبانه؛استغاثه ها با فریادهایی مظلوم وار ... همه و همه فرارسید...از کنارمان گذشت ؛به ما لبخند زد و رفت !
دستانمان را آرام بالا بردیم...برایش تکان دادیم تا یادش بماند اگر باز؛سال دیگر بود و نبودیم؛ به حرمت اخرین نگاهمان حق همسفری برایمان از خدا بگیرد.
خوشا به حال آنانی که آن قدر برداشتند از سفره خدا در این میهمانی که سیراب از عشق اویند و سیر از نور او !
خوشا به حال آنانی که از فتح قله های بندگی و اخلاص و پاکی بازگشتی ظفرمندانه داشتند.
خوشا به حال آنان ...
اپیزود دوم :
در میان اشک بدرقه اش کردیم،خدا دلش به حال دل ما(که از خود اوست)سوخت؛برایمان دری گشود ... زمانش گذاشت:"یک روز"همهمه ای بود در عرش و فرش ... کسی که دلش خداحافظی نباشد،بگو یک لحظه...خودش را به آغوشت می رساند!
سحر شد!...کمی گذشت!برای بوسیدن روی خدا صف بستیم!صدایمان می کردند...هربار از هول اینکه این بار اسممان می خوانند دستانمان را بالا می بردیم !هر دو را با هم....خواندند...
بار اول :
بودی؟
نه
بار دوم :
بودی؟
نه
بار سوم......می بینی؟ از صف کشیدند بیرون چند نفر را ... به صف اضافه شدند چند نفر...اسامی همچنان خوانده می شود.دلت غنج می رود ؛اسم تو باشد این بار ...
به رسم همیشگی ... پنج بار دستها بالا می روند و پائین می آیند.
می نشینی...اطراف را نگاه مکن..هنوز مانده...اجازه سلام می دهند....سلام می کنی...همچنان سر برمگردان ...بر همه صالحان که در کنار تو اند سلام می کنی...منتظر بمان..علیکت بدهند !...لبخند می زنی...علیک گفتند؟...علیک گفتند؟...اگر گفتند سر برگردان و اطراف نگاه کن...کجایی؟...در آغوش خدا ...رویش را ببوس و... بیا !
اپیزود سوم :
مبارکتان باد این پیروزی دلیر فرزندان ایران سبز من !
خوش درخشیدید در روزی که اماممان "قدس"اش نامید!
نشان دادید به همه جهانیان که این ملت اگر چه آزادی راهپیمایی ندارد برای احقاق حقش اما برای آزادی ملتی راهپیمایی می کند که حقش را غصب کرده اند...خواستیم این بار نه تنها برای شما ... به جد برای احیای اسلاممان بایستیم و بگوئیم : هیهات من الذلة !
مباد مسلمانی که گرده به زیر یوغ ظالمان ببرد و کمر به جور حاکمان خم کند !
بغض اجازه شکفتنم نداد تا به امروز ازفتح المبین غیور خواهران و برادرانم !
و البته از جور روزگار غدار که در این آخرالزمان کمر به نابودی اسلام و حق و حقانیت بسته!
دیگر به صحنه های دردناک و دلهره اور عادت کردم
....
خدایا مرا ببخش اما تو خود میدانی از رقت قلبم نکاسته ام وشبها بغض هایم را برای تو می آورم و سر بر آغوش مهر تو می گذارم اما نمی خواهم چشم نامحرمان به اشکهایم بیفتد و یا درد را در چهره ام حس کند و یا غم قلبم را بخواند؛من می خواهم زینب(س)تو باشم؛مرا زینبت کن ... همو که برایش در مقاله های دوران نوجوانی ام چونین آوردم :
" بی دمی شکست و دم به دم ستم را بیشتر می شکست"
وقتی برایش چنین آغاز آوردم مقاله ام را :
"آن روز که در سایه سار دیوار بلند شکیبایی ات درد تکیه زد و غم صبورترین شانه و مطمئن ترین قلب را در ازدحام خون و عطش و تازیانه یافت ما به توانایی زن ایمان آوردیم ..."
خدایا من زنان عزادار پایمالی حق ؛دیدم آن روز که در ازدحام خون و عطشی که با گازهایی رنگارنگ تزئین شده بود و کام روزه داری که خشک مانده بود و نای سرفه نداشت تا خود را از بند خفقانی قهوه ای رنگ فلفل گون برهاند و تازیانه می خورد !...چادرش خاکی شد ... بر زمین افتاد ... من دست مردی...نه مرد نه ...علی(ع) تو به اینان می گوید "یا اشباح الرجال و لا الرجال" ... که برای سیلی در" خیابان قدس" آری قدس!همین خیابانی که هم نام ان روز بود و پر از صهیون... بالا رفت ...و من به کناره نرده های مکانی مقدس ایستاده بودم! چشمهایم را بستم تا پائین آمدنش را نبینم !سعی کردم ببندم ...سعی کردم خدا...من سعی کردم
خدایا بر من خرده نگیر !نگو زهرایم را دریاب ! با چه دریابم ؟
تنها می توانستم باز زینب تو باشم و" بی اخمی بر جبین و تردید در راه " صدا بر آورم بر آنان که : چه می کنی نداشته حیا و دین ؟
من دویدن افتان و خیزان را دیدم !
من تجربه بازوان کبود را دیدم !
خدایا بازخواستم مکن که چرا قاسمم را درنیافتی ؟
من به زیر حمله این سگ صفتان دمی دوام نمی اورم ! تنها می توانستم پشت قدرت تو بایستم و بلند بگویم :
لعنة الله علی قوم الظالمین
و فریاد بزنم :
یا حجة ابن الحسن ... ریشه ظلمو بکن
و من به توانایی زن دوباره ایمان آوردم !
و همان جا تو را شکر گفتم که زینبیان عصرم را نظاره گرم !
من طعم تلخ گاز اشک آور را احساس کردم و آن را به زیر دندانم گرفتم محکم ... گرفتم و فشار دادم...فـــشــــــــــــار ....خدا یا به سخره ام نگیر ! قدرت خشمم را به قدرت تو گره زدم و دعاء کردم که روزی له شدن همه ظلمان روی زمین فرا برسد !
و خندیدم ... باورت می شود خدا !من در خیابان انقلاب خندیدم !... وقتی گاز اشک اور دوم زدند و ثانیه ای نگذشت که باران امد...شدید... و جماعتی که یکدل و یک صدا و فی البداهه شعار می دادند :
صل علی محمد....اشک خدام دراومد
و من خندیدم.چرا که به راستی در زیر خفقانی که به خواست تو و با باران تو محو شد بر امة روزه دار ؛حس کردم قطرات اشک توست که بر صورتم می ریزد..دلم قرص شد ! دست بردم...دستانم پر از اشک تو شد...مشت کردم و بر صورتم ریختم ... سه ماه است...خدای من !سه ماه است تو مشت می کنی و اشکهایم را برای وضو به فرشتگانت می دهی تا به بالا ببرند نه از برای نقل حدیث پیامبرت که هر قطره اشک بنده جوانم در نیمه شب قصری است در بهشت بلکه برای امری عزیزتر !چه اجر زیبایی بود همان چند دقیقه ! بیش از گریه ها و بغض های من نالیدی خدا از جور و ظلم و سرکشی بندگانت.شاید هم نه !به ازای همه گریه ها ی این بنده های مظلوم !
عشق بازی زیبایی بود در آن هیاهو ...
اگرچه این ناکسان مردم صبر بر اتمام اشک تو نکردند ...وقتی هق هق خدایی ات بند آمد...سومی را زدند !
اما خدای من...باز خندیدم ! خندیدم چرا که ...یاد حرف تو افتادم که همین چند ساعت پیش بهمان زدی !
یادت هست خدا ؟مادر نمی گذاشت بیایم راهپیمایی ...مبادا دختر نازدانه اش گردی بر دستش بشیند و ضربی بر پشتش و یا ... نه !
مادر از تفنگ نمی هراسد !مادر از این پرده دران عفاف می ترسد !
یادت هست خدا ؟صحبت یک دختر این مواقع بر یک مادر اثر ندارد ...یادت هست مادر برای شرکت در این راهپیمایی تفال زد به کلام تو ... امد :
و ان جنجوا للسلم فانجح لها و توکل علی الله انه هوا السمیع العلیم
و اگر به صلح تمایل داشتند تو نیز بدان روی آور! و بر خدا توکل کن و بیم نیرنگشان را نداشته باش که او شنونده سخن بندگان و دانا به اندیشه های انان است
و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله هو الذی ایدک بنصره و بالمومنین
و اگر دشمنان بخواهند با پیشنهاد صلح تو را بفریبند تا در شرایط مناسب ضربه ای بر تو وارد کنند خدا تو را بس است چرا که او پیش تر تو را با یاری خود و به وسیله مومنان نیرومند ساخت
و الف بین قلوبهم لو انفقت ما فی الارض جمیعا ما الفت قلوبهم و لکن الله الف بینهم انه عزیز حکیم
و دلهای مومنان را به هم پیوند داد که اگر همه ثروت روی زمین را خرج می کردی نمی توانستی میان دلهایشان پیوند دهی ولی خدا بود که میان انان الفت انداحت به یقین او شکست ناپذیر و حکیم است
(61-63/انفال)
و من خندیدم از این فریب صلحشان بر جهانیان که چگونه است که در قدس زیر یوغ صهیون گاز اشک اور است(کمتر از امسال ایران) و باتوم و تهدید و در ایران بنیانگذار قدس هم !؟ و ما مصالحه کردیم به فرمان تو و امدیم و بیم نیرنگشان را به قامت توکل پوشاندیم و غسل شهادت را بر سر و روی ریختیم و بوسه اخر بر قران زدیم و رد شدیم از زیر کلام تو !
و دشمنان خدا و ما در دل ضربه ای بس مهلک را بر پیکره نهضتی مردمی اندیشیدند و خدای ما را بس بود ... و نیروی ایمان به راه خدائیمان بر دل
و اگر هزار موسوی و کروبی و هزار هزار هزار هزار فرد انقلابی دیگر جمع می شدند و هزینه های نداشته می دادند و یا به نقل تو..خدای من! "لو انفقت ما فی الارض جمیعا "می شدند هرگز و هرگز نمی توانستند این الفتی را که تو بر دلهای مبارزین انداختی بیندازند !
و چه شکستی خورد اندیشه های ناپاک و چه شرمگین شدم که نفهمیدم منظور و جان کلامت چیست قبل از رفتن .... اما وقتی به عینه دیدم...خندیدم !....
به قول دکتر : "جار نکبیر زدم و بر چشمه عشق وضو ساختم "
-------------------------------------------------------------
پ.ن:
بعد از امدن به خانه می خواندم :
این پیروزی خجسته باد این پیروزی...
نو بهار ما از کران دمید
پر شکوفه شد شاخه امید
خون هر شهید می دهد نوید
نوبت ظفر این زمان رسید
به کوری دیده دشمنان
شکسته شد سد اهریمنان
صبح پیروزی مبارک باد
این ستم سوزی مبارک باد
...
*)من هستم! خدا رو شکر
مریمم(+) آسیب دید .گریستم برای ان لحظه تنهایی اش و برای لحظه های درد و ترسش و لعنت کردم ظالمین را بار دیگر
این دوست (+) هم اجری خدایی برده !
اجر همه دوستان با خدا ....تقبل الله !
**)حرکت هایی که قبلا از انجام آن این ناقابل هشدار داده بود(و البته اعلام برائت) به وقوع پیوست ! باید مسلمین و پیروان خط امام(س) بایستند تا راه به بیراه نرود !هر حرکتی هر چند خدایی و هرچند بر حق بیم خطایش می رود ...صحبت شد..دوستان تذکر دادند(+) و من خوب که دقت کردم دیدم حق دارند !این جفای بیگانه پرستان ماهی از آب گل آلود بگیر نبوده.این غفلت من و تو بود !من و توئی که به تشویق به مثل هر سال برای حضور در روز قدس برامدیم غافل از انکه نگفتیم چگونه بیائید و چه بگوئید؟غفلت من و تو بود که دشمنان قسم خورده مان گفتند با "نه"بیائید و بعد ما به دنباله بلند شدیم که خیر با "هم"بیایید...چرا ما نگفتیم با چه بیائید اول ؟که دوستانی که هرروز کارشان این است که از پشت بر پیکره اسلام خنجر بزنند قلم در دست گرفتند و دوربین بر پشت و زبان بیرون از کام که "اینها الناس "!
همه می دانیم داخل نظام نیز خائینی وجود دارند که آرزوی این ایامشان و رویای عمیق هر شبشان فروپاشی راه امام(س)و این جنبش است!وحاضرند از هزاران چیز مایه بگذارند و سرمایه بدهند برای نفوذ در این جنبش تا چنین فرصتهایی بدست بیاورند.اصلا عجیب نیست که این رسانه خیر سرش ملی(ارواح بزرگانش)این چنین بزرگ نمایی کند.
کاری به خیانت خائنین و نقوذی های افرادی معلوم الحال ندارم.آن جای خود اما هوشیاری بزرگان و بطن جنبش هم بسیار مهم و تعیین کننده است.
به خود آئیم که خودی(بهتر است بگونیم داخلی) دست در دست غیر خودی(بهتر است بگوئیم خارجی داده و هردو باهم خنجر می زنند !تا دیر نشده ....
رسانه شمائید !
***)کلام میر حسین :"جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد "هر که غیر این می خواهد راه بکشد برود...خیر پیش... از در پشت!
این یک اخطار جدی است !
جای دارد لینک بیانیه یازده میر حسین را بگذارم (+){این نوشته را هم بخوانید (+)}
****)تیتر اول سایتهای خبری حامی دولت در اوایل ساعات خبری :
حامیان دولت و قشری از مردم(!!!!!!!)با بطری و سنگ بر موسوی و خاتمی حمله ور شدند !
نتیجه درجه چندم :
حامیان حمله ور و حشی دولت گویا کلا بطری(آب و شرابش بماند)همراه دارند ماه مبارکی ...عجب!عجب!
*****)خود دیدم که کیسه ای حامل چهار ظرف در دار غذا به همراه نوشابه و سالاد از وانتی که امده بود صدا به صدا نرسد و غریب هم افتاده بود (!!!) توسط اخویان بسیجی (!!)از این وانت به آن وانت شد...الله اکبر
و پیرمردی که باز غریب افتاده بود و زیر لب فحش ناموس مابانه از دهان کثافت بارش به میر حسین نمی افتاد و از کنار سیل جمعیت می گذشت تند و تند... ظرف غذای خود را هم به همراه داشت ...الله اکبر ...الله اکبر...یاللعجب !
******)کلا ما صحنه زیاد دیدیم.این روزها هم که عادت به تعجب داریم :دی
*******)امشب و فردا شب گویا قرار است سناریو نویسان دادگاه دکوراسیون عوض کنند و به استادیوم بیایند رسما !
یاد مهران مدیری افتادم که می گفت :لوکیشن بیرون کلا دردسره برای کارگردان !
********)من جناب" محمد حسین نعیمی پور" که به تازگی در جرگه جفادیدگان درامده و به درد اسارت مبتلا گشته نمی شناسم !اما عموی شهیدش را که همرز و دوست پدرم بود می شناسم!
وقتی پیکر عمویش را بعد از سالهای سال اوردند...همسرش معلمم بود و...چه تلخ روزهایی بود ...خدای من !
از خداوند برای پدر بزرگ وار ایشان و البته مادر عزیزشان و خانواده محترمشان طلب صبر و تا نا بودی کامل ظلم از زمین دعاء می کنم !
اللهم فک کل اسیر ...آمین!
*********)شاعر ایران زمین خانم "فاطمه راکعی" شعر زیبایی برای مهندس میر حسین سروده اند.حیف امد نگذارم .آن را در وبلاگ "وقوع" که آدرسش در سمت چپ همین وبلاگ هست قرار دادم.لینک شعر (+)
التماس دعاء برای حقیر و تمام ملتمسین دعاء
یا حق

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

راه قدس از هرجا که بگذرد!



خواستم برای
روز قدس
بنویسم !
بگویم :
به تمامی سالهای عمرم !
چه آن زمان که بر دوش پدر
خستگی راه رفتنی طولانی و تند و در همهمه جمعیت
به
شیرینی ای کودکانه
تبدیل میشد
و چه آن زمان
که با دستی شکسته
ولی قدمهایی مطمئن
و شاد
به یک روز به یاد ماندنی
در ذهنم نقش می بست .
برای منی که هیچ گاه برای ظلم سکوت نکرده ام ! و برای قیام و فریاد به دنبال برگزاری یک "روز"نبوده ام!
بیست سال تمام
بیست سال تمام
به عدد همه رمضانهای عمرم !به یاد دارم!
همه این بیست سال دوشادوش مردان و زنانی قدم در راه گذاشتم که حتی آن زمان که صدام فرمان تهدید آمیز بمباران نماز جمعه روز قدس را ؛در اوج جنگ و خونریزی صادر کرد؛ لحظه ای در این راه شک نورزیدند! و به آرمان انقلابشان پایبند ماندند که
نگذارند ظالم یک دم آسوده بیارمد
وقتی مظلومی مسلم
ناله بر آسمان دارد !
حتی اگر تنها مددشان راه رفتن بر کف خیابانهایی با مشتهایی گره کرده و صدایی رسا برای اعلام خشم و نفرت خود
از ظلم ظالمان
- چه اسرائیل غاصب؛چه آمریکای جنایتکار ؛چه طالبان خونخوار و چه مسلمان در لباس دین و تشرع و حکومت -
بر هر مسلمی
- چه فلسطینی سنی ؛ چه لبنانی شیعی و در واقع چه هر انسان آزاده ای -
در هر جایی
- خواه فلسطین؛خواه لبنان؛خواه افغانستان؛خواه عراق؛خواه ایران -
و به هر نحوی
- چه بمباران هوایی ؛حمله دریایی و زمینی ؛محاصره غذایی؛تهدید دول اسلامی ؛شرکت های حامی اسرائیل و تامین کننده مالی آنها ؛اسارت در ابو غریب ؛ گوانتانامو؛کهریزک؛اوین ؛شکنجه و ارعاب و...-
در هر لباسی
- مسلمان ؛ مسیحی ؛ یهودی ... حاکم شرع ، رئیس جمهور یک کشور ؛ سران عرب ؛دولتمردان اروپایی و.... -
باشد.
اما دیدم آنچه دلم می خواد بگویم نیست ؛ و البته بحث داغ روز قدس در این روزها خود مقوله ای است که بر همه واضح و مبرهن است !
این هیاهو های ناشی از تلاطم های جریانات سیاسی که البته ناشی از بطن مردم و احساسات و تصمیمات مردمی است که بعضا رنگ و بویی چنین گرفته که به یکدیگر تلقین کنند و یا بگویند :" نه غزه...نه لبنان" یا ...را به هیچ وجه نمی پسندم.برائت هم می جویم. {و اگر قابل باشم هشداری دوستانه می دهم به دلسوزان} در مقابل باید گفت :" درود بر شهیدان .... چه غزه ؛ چه لبنان ؛ چه ایران " نباید موج جریانات مردمی سیاسی که به راه می افتد بی توجه به اصالت راه باشد که خودش یک نوع ضربه است و اصالت روز قدس همان جان کلام امام (س)است ! این روز برای احیای اسلام است ؛ برای فریاد رسی هر مسلمانی در هر نقطه ای از این جهان زیر دست هر ظالمی !روز حیات اسلام است !اسلامی که گاه بازیچه دست شیوخ است و حکام و متشرعان و به مسلخ تحریف و تخریب برده می شود و گاه اماج حملات کافرانی که در صدد جویدن پایه های آنند به خیال خام خود !
روز مبارزه با مستکبرین است ! روز قدس اختصاص به مسئله قدس ندارد !(ر.ک به صحیفه امام و بیانیه های امام در آن سالها) نماد است ... برای زنده نگه داشتن یاد اسلام و آرمان خواهی مبارزان و مجاهدان و نشان دادن اتحاد ملل اسلامی برای مبارزه با هر چه مستکبر ظالم است !
یک نقلی بزنم به کلام مادرم که به عنوان نصیحت می گفتند : "ظلم و بدی همیشه یک چهره داره ؛ این خوبیه که نوع مختلف داره!گونه داره...شکل داره !" این جا هم همین است موضوع! ظلم ؛ظلم است!ازجانب هر ظالمی که باشد ،بر سر هر مظلومی که فرود آید ! یک جلوه و چهره دارد ! راهی که ظالمان می روند یک راه است ؛تکرار مکررات است که هر کدامشان به گمان ابتکار و نواوری هر دم به لباسی دیگر در می آیند. اما عاقبت همه آنها یکی است و آن نابودی است که در وعده های خداوندی خللی وارد نخواهد امد که :
ان الباطل کان زهوقا !
و البته در میان این روز های تلاش مذبوحانه عده است که در پوسته فهم خود بلولند و بیرون نیایند و چون موش کوری که از ترس نور در تاریکی به سر می برد منکر آفتاب شوند و مفاهیم روز قدس را در انحصار کلام بکشانند که : ما فقط به مسئله قدس می پردازیم ! ورود هرگونه مسئله دیگر ممنوع ! و گاه به تشر, فراری به جلو داشته باشند و سناریو یی کامل کنند و ...(دانم که تو می دانی ؛پس زیاده عرضی نیست ) به تحریف کلام و اندیشه امام(س) بروند و جان مطلب را به گنجایش عقلی خود مطرح کنند و...(باز دانم که تو می دانی ) این کار ها ناشی از ترس درونی شان است !اینکه می گویم ظلم و ظالم جان مایه شان یکی است و هر دم به لباس دگر آیند این جاست که از مامون عباسی(لعنة الله علیه) برای برگزاری نماز عید فطر و ترس طبقه حاکم برای ورود مسائل(!!!؟) دیگر به این نماز و تبلیغ آنکه نماز عید فطر؛صرفا نماز عید فطر است و نه هیچ جلوه سیاسی یا حرکت اجتماعی و...(تاریخ را بخوانید؛مخصوصا جملات افرادی نظیر فضل ابن سهل(لعنة الله علیه)که او چگونه سخن می گفت و جریانات دوران امام رضا (ع) و ترس حاکمیت برای برگزاری هر نوع تجمع مردمی در باب دین که بویی از حضور امام(ع) دهد و بعد سوار ماشین زمان و تاریخ شوید و به امروز بیائید که روحتان شاد می شود از فرط یکسان بودن جلوه ظلم و ظالم و بیهوده تلاش عده ای برای به مسلخ نابودی بردن مفاهیم اسلامی - انقلابی که در هویت سه نسل جا خوش کرده است و ریشه ای دیرینه دارد ...)و ممانعت برگزاری نماز به امامت امام رضا (ع) و یا یاران نزدیک او و بلکه برعکس تلاش برای موافقت امام (ع) برای امامت یاران او و یا خود او در آخرین دقایق و لحظات و...بگیرید تا به تاریخ شیعه در سال یک هزار و چهارصد و چهل و اندی برسید .
باز گلی به گوشه جمال مامون عباسی(زید عذابه) که اگر راه می رفت پر بیراه نبوده به زعم ناتوان خودش که نماز عید فطر باز بهتر است و قابل درک تر و ملموس تر برای عده ای عقل به زبان دیگران واداده تا یک حرکت نمادین روز قدس که اتم کلام یک حرکت سیاسی - عقیدتی برای اسلام است علیه استکبار و ظلم !
که هر دم ازاین باغ بری می رسد ؛تازه تر از تازه تری می رسد !
...
و اما بعد
راه قدس چه از کربلاء بگذرد؛چه از لبنان؛چه از اوین و کهریزک و تهران ...و چه اصلا اعلام رسمی شود که " تمامی مسیر ها به مقصد مشترک مسدود می باشد "و چه هر مسئله دیگر- انحرافی ؛غیر انحرافی و چه و چه و چه - همچنان ایستاده ام ! و اماده رفتن به بیست و یکمین راهپیمایی روز قدس عمرم(اگر عمری باشد ) هستم(انشاءلله)



۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

آری شود؛ولیک به خون جگر شود!

از ذکر علی مدد گرفتیم

آن چیز که میشود گرفتیم

در بوته ی آزمایش عشق

از نمره ی بیست صد گرفتیم

دیدیم که رایت علی سبز

معجون هدایت علی سبز

درچمبر آسمان آبی

خورشید ولایت علی سبز

از باده ی حق سیاه مستیم

اما زحمایت علی سبز

شیرین شکایت علی زرد

فرهاد حکایت علی سبز

دستار شهادت علی سرخ

لبخند رضایت علی سبز

در نامه ی ما سیاه رویان

امضای عنایت علی سبــــــــــــــز
***************************

بعد از گریه های حیدری با دلی خونین برای آن که باید بیاید ؛می خوانیمت :


ای خدا ای مبداء و میعاد ما

دست بگشا بهر استمداد ما

"ما اسیر دست قومی جاهلیم "
***

دیر آمدم برای نوشتن و زود باید باز گردم !
حواشی پیرامون شبهای احیاء و بستن درب خانه همیشگی و مزار آن امام(س)عزیز و منع برگزای شبهای احیاء و منع برگزاری مراسم سالروز وفات ابوذر زمانمان و مصلی ایی که بسته شد و ... بماند برای بعد!
به گمانم اگر بدانند یک قرآن مانده برایمان ؛آن را هم ممنوع الچاپ می کنند(به هر بهانه حتی شده به بهانه نبود کاغذ به دلیل تحریم و...)واگر بدانند تنها خدای را مدد رسان داریم و... راستی با خدا چه می کنید ؟
اَلیس الله بکاف عبده ؟!
و یدالله فوق ایدیهم !
---
پ.ن:
*داستان این عکس !
در حال و هوای قبل از احیا
زمانی که اشکها امان ندادند
و من تنها با قرآنی سبز-یادگار اولین حج-ماندم و خدا
...
و دل پری که
اگر خدا دست می گذاشت بر رویش
از سوزش و داغ و التهابش
دست می برد
تا
اشکها راه چشمها را نگیرد
برای
انجام
اینهمه ظلم !
و باز پس گرفتن حق
از ظالم!
و دعای همیشگی این روز ها که :
اللهم نشکوا الیک فقد نبینا و غیبة ولینا و کثرة عدونا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علینا اعننا علی ذلک ...
و شکایتم را با اشک بردم !
نیتی کردم !
و خدا گفت :
وعدالله لا یخلف الله وعده ولکن اکثرالناس لایعلمون
ومن ایمان دارم به وعده های الهی که "وعد الله الحق "!
می رسد آن غایب آخر
...
***لینک شعربالا(کامل)با صدای مرحوم آغاسی(+)
التماس دعاء

بمب گوگلی غزه