۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

زیر و زبر شدن!


پيش از شما
به سان شما
بي شمارها
با تارعنكبوت
نوشتند روي باد
كين دولت خجسته ي جاويد زنده باد !
********
پرده اول :
مراسم ام داوود امسال با هر سال متفاوت بود! شاید هر ساله همه می خواندند و حاجت می خواستند منتهی حاجتی هم جنس مادر داوود ِ در بندِ هارون؛ نه!...امسال هر کس داوودی داشت در بند!برای همه داوود ها فرشتگان "آمین" دعا ها را بالا می بردند!

پرده دوم :
مکر معاویه خوانده بودیم , شنیده بودیم ؛ منتها ندیده بودیم! حمدلله که دیدیم.
"کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا" خوانده بودیم؛ شنیده بودیم ؛ منتها ندیده بودیم !حمد لله که دیدیم.
داستان دروغ های یزید بر موجه جلوه دادن خود و خیره سری ها و وقاحت های بی شرمانه اش در مقابل دو جبهه ؛ چه به ظاهر مسلمانان داغ بر جبین بسته شام و کوفه و چه خاندان جهاد و ایمان و قیام و پاکی ؛ خوانده بودیم ؛ شنیده بودیم ؛ منتهی این بار صد برابر بدتر و پیش رفته تر(ورژن قرن 21 ای ) حمدلله که دیدیم!
داستان خاندان اسارت و دلیری زینب(س) برای "اسیری"سجاد(ع)؛ بیمار کربلا؛خودداری و ابا سرداران و سربازان یزید(حتی یزید)در برابر آسیب به جسم بیمارِ زینب (س) و کربلا و کشتن او ؛ خوانده بودیم ؛ شنیده بودیم ؛ منتها ی منتها این بار ندیدیم که ندیدیم ... و باز... حمدلله!
کشتار وحشیانه 17 شهریور را سینه به سینه ؛ از عزیزان حاضر در آنجا؛ چه پدرم و چه ما بقی خانواده و دوستان و آشنایان و انقلابیون ؛ خوانده بودیم؛ شنیده بودیم؛ منتهی اجرای زنده اش را سه هفته تمام (و بیشتر) در خیابان های ایران حمدلله که دیدیم!خواستم بگویم : کجائید ای شهیدان خدایی آرمیده از گلوله های رانده شده در هفده شهریور که اینجا اجرای زنده است با ورژنی بالاتر ؟!؟
از سیزده آبان مادرم گفت و پدرم؛ شنیدیم؛خواندیم ؛ حمدلله که انهم دیدیم!
چه اشکالی دارد هم علمدار دوستی و صمیمیت با غاصبان قبله اول مسلمین جهان باشیم هم بگوئیم: غلط کردی! محوت می کنیم از صفحه روزگار!تازه اجر آخرتی این علمداری بشود اجر دنیوی و مشاوری و معاونی و غیر ذلک!این نقاب ها را اینبار از قبل تر ها می دیدیم ؛این بار دوستان مرحمت کرده چشمان مبارک را قدرکی گشودند و دیدیند و گویا گفته اند : قباحت داره ولله! زشته عزیز دل برادر!حمدلله!
از داستانهای شکنجه ساواک در مقابل انقلابیون یا همان خرابکاران و آشوب طلبان ؛خوانده بودیم؛ شنیده بودیم؛حسرت خوردیم که چرا "من دباغ نشوم"باورمان نمی شد که در باغ اسارت نیز باز باز است!!!!چرا فقط شهادت؟
خاطرات عزیزان عرصه مقاومت و تدبیر و شجاعت در لبنان و فلسطین را خوانده بودیم؛ شنیده بودیم ولی یکبار هم گمانمان نمی رفت روزی روزگاری فرزندان این آب و خاک نیز همپای عزیزان لبنانیمان داغ دار بیایند و بنالند از ظلم به مانند داغداران اسارت هایی اسرائیلی صفت!حمدلله که دیدیم!
فیلم های نمازگزاران فلسطینی در صحن مسجد الاقصی و یا رو به روی قدس شریف در مقابل سربازان تا دندان مسلح پست اسرائیلی را دیدیم اما این روزها حسرت بردیم و حسرت!خوشا به حالشان که آن سربازان بی شرم و پست اسرائیلی لااقل بعضا گذاشتند نماز بگزارید و با موتورهایشان وحشیانه بر صفوف نمازتان هجوم نیاوردند که جا نماز و سجاده و چادر باشد که له می شود و قرآن باشد که پرپر!چشمهای خیس غمبارتان ؛خیس اشک غربت بود نه داغ گاز اشک آور!باطوم ایستادن بر سجاده مهر و عدالت را از بی دینان نجس می خورید(بعضا) نه از" یا زهرا (س)" به بازو بستگان که وقتی می دوی سمت جا نماز که نام ابا عبدلله و اسم پنج تن دارد را از زیر پای اش بکشی و آرام و بی هیچ تنشی و با کمال مظلومیت و با نگاهی و اشارکی به بازوبندش می فهمانی که چه شده و چه می خواهی؟ بگوید: برو گمشو! خر کیست؟
سب امام عزیز راحل ات را می شنوی از سوی لباس سپاه به تن کرده های پشت درب مقدس دانشگاه به ردیف شده!تازگی های نفوذی ها همه جا هستند انهم لباس بر تن کرده و مسلح و... !عجب روزگار غریبی است!,و وقتی سب زهرا(س)یت را می شنوی از گاردی های موجود خیالت کمی آسوده می شود از اینکه از "انسان" سبی نشنیده ای !این را دیده بودی؟... حمدلله که دیدیم!
از لاتهای مدعی جبهه -چه یهودایی باشد چه اخراجی و چه هر کوفت دیگری-شنیده بودیم؛حمدلله که لـــَش ها(لباس شخصی ها-ل.ش-)خوارج ماب را ما هم دیدیم!
این روز ها شکرگزاری ها به درگاه ربوبیت بیشتر و بیشتر می شود چرا که نبود ظلمی در تاریخ که خوانده باشیم و شنیده؛ اما ندیده باشیم !(لا اقل چشمه ای از آن را )
ندای کنا معک جولانگاهی برای برآورده شدن یافت!
باورمان شده که فرزند آخر الزمانیم و باورمان شد که راست است حکایت بی نهایتی ظلم و باورمان شد که "عجل فرجه"های دعایمان نتیجه دارد و به راستی که باور می کرد این تعجیل را ؟!!!؟؟!باورمان شد که در گرداب خون و عرق حاصل می شود و باورمان شد داغ بر جبین بسته های دروغین قبل از ظهور را !باورمان شد که چیست معنای قیام مسلمانان به ظاهر ارزشی و به باطن خائن به اسلام در مقابل آمدنت! باورمان شد "العدل اساس الملک " و ملک بی عدل بی اساس و پایه است ؛باورمان شد "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم" و : "الناس علی دین ملوکهم "
خیلی ها می گویند : ما را بی باورمان کردند این ها!بی باورمان کردند آقا! ... من در مقابل به این خیلی ها و آن بعضی ها می گویم:
باورتان را اگر از اینان گرفتید چه بهتر که گرفتند ازتان... وامدار هیچشان نباشید چه برسد دین قرضی شان! و اگر ریشه در فطرت و ذات حق و حقیقت جویی و میل به کمال خودتان دارد؛هرگز که نگرفتند و نشدیم هیچ! ریشه ای عمیق و عمیق تر به همه اندیشه های اسلامی انقلابی و انقلاب اسلامی داد! و تنها در طوفانهای هولناک درختانی ریشه دارند که می مانند!

پرده سوم :
باشد برای بعد اگر بعدی باشد!
**********
پی نوشت:
شعر ابتدایی از استاد شفیعی کد کنی است!
محض تبریک است و عرض ادب به ساحت ِ مقدس ِ عالیجنابان ِ صاحب ِ مقام ِ قدر قدرت ِ والا حضرت و اینا!
*
گفتند و خواستم قسمت بعدی"من یک بلاگرم" را بنویسم! نشد که ...
**
پستهایم طولانی است...شاید فعل درستش این است که بود اکثرا!یا باید تند تند بنویسم که محال است... یا باید کم کم بنویسم که باز غیر ممکن است یا باید...به هر حال گزینه ای بود بگید (:دی) توجیه ای نیست برای خستگی چشمهایتان اما این وبلاگ وقایع الاتفاقیه است و از انجا که این روزها یومی نیست که اتفاقاتی بس گهربار نیفتند... اگر قلم و فرصت به یاری نشتابد چاره نیست جز تحمل طویلی مطلب که عرض معذرت دارد جدا!منتهی قلب ما وقتی از داغ و درد سرشار می شود دست به حکایت می برد گویا تازگی ها !
***
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
(این بیت را انهایی می فهمند که "می فهمند")
****
بی قصد و غرض است ؛درد نامه است بی چرا ... اگر دستور بفرمائید درد نیز نکشیم ؛درد نیز نمی کشیم !
*****
یک عمر غیر دیده ی گریان نداشتیم

پیراهنی ز یوسف کنعان نداشتیم

سودایمان هماره خدا بودو نان و عشق

اما برای این همه امکان نداشتیم

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسان... نداشتیم

(عبدالجواد.م)


التماس دعای فراوان
بمب گوگلی غزه