۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

من یک بلاگرم..با درد و دل هایی تازه از زمانه ام

قبل از نوشتار :
گفتند زنگ انشای شماست.گفتند رسالتی بر دوش هر کس است و هر کس را نینوایی است و آزمون کربلا و تا همه را به آزمون کربلا نیازمایند از دنیا نبرند.گفتند بنویس ای دختر شهید!گفتند ما جز پناه بردن به خانواده شهدا کجا را داریم برویم؟گفتند پدرت نرفت تا تو ساکت بمانی از ظلم.گفتند خون شهدا آخرین پناه ماست...گفتند
و او سرش را پائین انداخت! همه نگاهش کردند...سوالهای ذهنها خوانده می شد بی آنکه بخواهد کسی لب به سخن باز کند
یعنی نمی خواهد؟
می گویند بهمان : نه!...؟
چرا ساکت است؟
بهش گفتند نباید سخنی برانی؟
نکند می ترسد...
. دخترک بی آنکه سرش را بالا بیاورد..گذری بر ذهن ها کرد... صدای اندوهش بالاتر رفت...شاید صدایش را پدر شنید...خواست دستش را در مقابل صورتش ببرد...خواست سرش را بالا بگیرد و چشمهایش را به سقف بدوزد تا مبادا اشکی از دیدگانش روان شود... هیچ نامحرمی , محرم اشک های او نشده و هرگز هم نخواهد شد...دخترک سعی می کرد و سعی می کرد... اما این بار...نشد! اشک هایش روان شد...نامحرمان ِ محرم؛ اشک هایش را دیدند ولی نخندیدند...سکوتی بی نظیر همه جا پر شد...کسی لبخند نزد...حتی کسی دیگی را نگاه نمی کرد...همه فهمیدند که...
این اولین اشکهای دیده شده دخترک در بین جماعت نامحرم ِ محرم بود...لرزه بر قامت عمو افتاد...نزدیک رفت...صدایش کرد...دخترک آرزو کرد :
کاش "رقیه (س) " می بودم!
***********
نوشتار :
موضوع انشاء:
به نظر شما کشتن جرئت و شهامت می خواهد یا کشته شدن؟
متن انشاء:
البته واضح و مبرهن است نوشتن درباره موضوع این انشاء

نوشته ی یک بلاگر!
من یک بلاگر بی رسالتم که بلاگم هیچ ننوشته که در مملکتم چه می گذرد چرا که به گزارش برادران دلسوز رسانه آنها ؛ هیچ نمی گذرد جز تابستانی گرم!
من یک بلاگرم.همه چیز در عین آبادانی و نشاط است در ایران.آبادانی از این بیشتر که می رویم آزاد راهی که هنوز کشک چی؟ پشم چی؟ است را افتتاح می کنیم ؟ همه طبق قانون.منتهی قسمت مجازاتش.همه خوشحال از شرکت در این حماسه عظیم .منتهی در بهت!
من یک بلاگرم.اینجا همه می پرسند:تابستان خود را چگونه می گذرانید؟جوابش منتهی:در خون!
من یک بلاگر بی رسالتم چرا که رسالتم را برادران و دلسوزان ارتشی و سپاهی ایفا می کنند.من رسالت امنیت بردوش داشتم.منتهی برای دولتم نه ملتم!
من یک بلاگرم.نه قلم به دست مزدور.چرا باید جز آبادانی ایران چیز دگری بنویسم...همه چیز در امن و امان است منتهی در این حصن که خفته؟...که داند؟
من یک بلاگرم که اگر از"تو" نگویم و زبان چرب برای "تو" نداشته باشم.باید بروم(همراه خانواده ام) سماق که به تازگی شده "آب خنک" بـِمَکـَـم...(این را علنی گفته اند)حتی اگر سوابق مبارزاتی خانواده ام از کبودی ای بر تن مادر و دایی و مادر بزرگم باشد تا سرفه های داغ مادر و خنده های تبدار پدر و صندلی چرخدار دایی و ریه های 40 % مادر بزرگ در سلولهای شکنجه و درد و...و ترس از آنکه ما هم طلحه و زبیر نامیده شویم و دست خط امام (سلام الله علیه) که تکیه گاه قلبم است که هرگز چنین نیست! وقتی یار دیرین امام (سلام الله علیه) راحتتر از آنچه که فکرش را بکنی توسط دروغ های بی حدو گستاخی های بی شرمانه بسیجیانی که می شناسمشان به لجن کشیده می شود آنهم تحت پروژه ای یکسان از خانواده کوچک و گمنام من چه انتظاری؟!؟
من یک بلاگرم.یک بلاگر...یک بلاگر بسیجی....که قبلا به طور ارزشی می گفتند همه مسلمین را دوست بدار و الان دریغم می کنند از دوست داشتن مردم خودم!
من یک بلاگرم...با مرام نامه امضا شده...قسم می خورم جز حقیقت ننویسم..اما دریغ که اینجا ظاهر غیب است و غیب ظاهر..ببخشید!چه بنویسم؟!
من یک بلاگرم..یک نقطه پرگار که اگر "غیر" بنویسم آنچنان می چرخانندم که "خود" از "غیر خود " نشناسم....ببخشید! چه بنویسم؟
من یک بلاگرم...یک عاشق امام (سلام الله علیه) و راه امام (سلام الله علیه) و عاشق سپاه فداکار امام (سلام الله علیه) و پیرو بسیج دلاور امام (سلام الله علیه)..اما دریغ...دریغ که اینان در به لجن کشیدن هر ارزشی استادی ِ تام دارند!
من یک بلاگرم...بلاگری که فریاد وا اسلاما !..وا محمدا!...وا حسینا.... وا جدا!...یا للمسلمین!... و هر فریاد تظلم خواهی دیگر از هر گوشه جهان را شنیده خود را سپر بلای مسلمین در هر خطری کرده!از هیچ کوششی دریغ نکرده!پیمان "استشهادیون" لبنان و فلسطین امضاء کرده! به روی هر دشمن توطئه گری خط بطلان کشیده! و...
من یک بلاگرم...وقتی اولین بلاگ را در سیستم پرشین بلاگ ؛ 6 سال پیش "بسم الله" گفتم با خود اندیشیدم: آری معلم سرودنم! علی شریعتی!من آن کودک گستاخ بازیگوش توام!خاک گلویت در سوتک من است!
من یک بلاگرم...و بلاگ و نت ؛ ورژن جدید قلم...توتم من است
من یک بلاگرم.....که شرح می دهم...
***بسم الله***
نون و القلم ..
.به روزهای در بند تمام انسانهای آزاده سوگند که تاریکی پایدار نخواهد ماند

به صبح فردای امید سوگند که شب تا دمی بیشتر زنده نیست!
به خون پاک شهیدانمان سوگند که پلیدی رنگ می بازد حتی اگر عرصه فعالیتش طولانی تر از تاریخ شود
و به....
من سخن خواهم گفت!بگذارید از ابتدا بگویم! ( به پیروی از امامم (ع)) :
آنهایی که مرا می شناسند که می شناسند و آنها که نمی شناسند با این متن بالا فهمیدند که چه اندیشه دارم!
بنابر عقل ؛ دین ؛ رسالت حقیقت گویی ؛طرفداری از اندیشه حضرت امام (سلام الله علیه) و هزاران دلیل دیگر که هنوز هم که هنوز است بر آن ایستاده ام (و اگر کسی می خواهد بداند و بپرسد برایش شرح می دهم ) انتخابم را بر همگان آشکار ساختم ؛ چرا که اهل ذبح حقیقت به پای مصلحت نبوده ام!( این را می گویم تا بفهمید بی فشار و تهدید و ترس نبوده این اعلام نظر و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل ) گفتم : انتخاب من و خانواده ام شخص جناب : مهندس میر حسین موسوی است و...ماجراهای حین ایام تبلیغ که جا دارد جداگانه بحث شود و خواهم گفت!
این تبلیغات و رفت و آمد ها و بحث ها همچنان ادامه داشت تا روز رحلت امام(سلام الله علیه) فرا رسید.
بنا بر برنامه هر ساله برای شرکت در این مراسم صبح زود ساعت 6.5 راه افتادیم تا قبل از مراسم (طبق عادت همیشگی)سر قبور شهیدان برویم...در نزدیکی حرم جلویمان را گرفتند.گفتند :کارت؟...اگر کارت ندارید بروید فلان جا!..جالب بود برای قبرستان رفتن هم باید کارت داشته باشی!به خود نگرفتیم و گفتیم لابد برای مراسم و جمعیت تازگی ها(یعنی همین امسال فقط) کارتی شده!از جاده قم رفتیم!و به حرم رسیدیم!
قبل از مراسم به سمت مزار شهدای هفتم تیر و آیت الله طالقانی و...رفتیم! شخصا شال سبز بر گردن داشتم برای طرفداری ولی بر خلاف من این عادت همیشگی مادر بود که در مراسم شهادت ائمه اطهار و بر سر مزار شهیدان و رحلت امام یا یادگار امام با نشان سیادتش شرکت کند و این عادت را همگانی که او را می شناسند می دانند...سر مزار آیت الله طالقانی رفتیم!فضای مراسم مثل همیشه نبود..اتوبوس هاو...(بماند اینها..ان شالله که بر همگان روشن است و اگر نیست بپرسید تا شرح دهم) ساعت 9 شلوغ شد..موتورسواران سازمان دهی شده..بر خلاف مقررات جناب ا.ن پایگاه تبلیغاتی آنهم سر مزار شهدای هفتم تیر داشتند به همراه بلند گو و... استفاده از بیت المال مسلمین برای تبلیغات شخصی و... اینها که چیزی نیست! چه توهین ها و مسخره شدنهایی که من؛ خواهرم و مادرم نشنیدیم... مادرم در مقابل همه این توهین سرش پائین بود و مدام جمله :" حسبنا الله نعم الوکیل " را می خواند...اما کار به جایی رسید که فردی با پیرهن مشکی روی شلوار از نوع مدل آخوندی؛ تسبیح به دست؛ و با محاسن کامل هنگام رد شدن از کنار من گفت:چادرت توی سرت بخورد و چادر مرا کشید!...مادر برگشت و چنان غضب آلود نگاه کرد مرد را که... من در میان درگیری نفهمیدم چه شد فقط می دانم قبل از آنکه مادر چیزی بگوید افرادی که پلاکارد : بسیج *** شیراز(ما مثل ا.ن نیستیم..آبروی مسلمان ریختن را نمی پسندیم و شرعی نمی دانیم حتی اگر به حق باشد آبرویشان ریخته شود.مردم بشناسندشان و یا... ما بر خلاف ایشان در مکتب حسین(ع) تربیت شده ایم که حاضر بود عبا بر سر بکشد تا مردمان متوجه نشدند حتی نگاه او از کسی پنهان می شود) را در دست داشتند به سمت مادر آمدند...اول درگیری لفظی بود ولی وقتی دفاع جانانه مادر از آنچه که اعتقاد فرزندش بوده و هست را دیدند ...!
ما بقی ماجرا بماند...
همین قدر بدانید که بگویند :همسر شهیدی را چنان زدند که سرش را تیزی قبر همسر شکافت و خون او روی قبر همسرش ریخت .
همین قدر بدانید که با موتور به سمت خواهرم حمله ور شدند... اصابت دسته موتور با شدت به کمر او...و آسیب دید و وقتی سراسیمه به اورژانس حاضر در آنجا خبر دادم با عکس بر شیشه جناب ا.ن مواجه شدم و خنده مامور اورژانس و توهین های او...
جایتان خالی به جرمهای ناکرده در این مراسم آنچه که بر سر مادرم در" سیزده آبان" ِ به یاد ماندنی آمده بود بر سر ما هم آمد.آن هم به دست نه افراد عادی بلکه بسیجیان با کارت بسیج آنهم نه به قول طائب نفوذی..بلکه شناس!(اگر هم باشد..خاک بر سر این بسیج که به ازای هر دو نفر بسیجی 3 نفر نفوذی دارد)
بعد از آن ماجرا دیگر نه برای شخص موسوی و اعتقاد به درستی و راستی او بلکه برای حفظ اسلام؛ انقلاب؛ امام و یاد شهیدان و دفاع ازکیان وجودیمان بود که فریاد می زدیم!ما به چشم خود دیدیم پاره کردن عکس امام وموسوی به دست مامورین انتظامی و بسیجیان حاضر با مشخصات کامل!
از مهلکه قبور شهدای هفتم تیر رد نشده به گروهی از جانبازان قطع نخاعی شناس رسیدیم که از نخست وزیر امام (سلام الله علیه) دفاع می کردند و با عکس امام و موسوی و عکس های زمان جنگ موسوی امده بودند...
-سلام علیکم حاج آقا فلانی!
-سلامی گرم و دل نشین می کند..صندلی چرخدارش را می چرخاند..صورتش به سمت یاران همراهش می شود..بین ما و آنان نیز سلام و علیکی گرم صورت می گیرد
-چی شده حاج آقا؟ کمک می خواین؟(اگرچه سر و صورت ما خود گواه است چه گذشته)
-...جوابی نمی دهد...
-اصرار بیشتر می شود... دیگر نمی گویم حاج آقا!...با اسم کوچکش صدایش می کنم..آقا *** چی شده؟ نگرانی از چهره ام می بارد
-تصمیم گرفته بگوید...
-این قدر هول و نگرانم که مهلت نمی دهم..میگم آمبولانس خبر کنم؟ بگم بیان؟ برسونمتون؟ چی شده؟...صدایم می لرزد...تو رو خدا!
-در چشمانم خیره می شود! حال فلانی بد شده!..مثل هر سال قرار بود از طرف آسایشگاه به مراسم بیایم!گفتند بنیاد جانبازان بهتون برای شرکت در مراسم رحلت امام آمبولانس و امکانات نمیده مگه اینکه با تبلیغ و عکس ا.ن باشد! بچه ها قبول نکردند.با هزینه شخصی امدیم....(اشاره می کند به آن عزیز و ادامه می دهد ) می دونستیم حالش بد میشه! تو این هوا و این مکافات که...
همین قدر بدانید که...
چادر از سر می کشند در مزار شهیدان!عکس امام پاره می کنند در مزار ایشان, چه ها که نمی کنند و اینها را مقدمه ای دانستیم برای از بین رفتن تمامی ارزش ها و له شدن استخوان انسانیت و...
نه تنها فریاد من بلکه فریاد تمامی خانواده های شهدا و دل باختگان راه خمینی بیشتر شد!حاشا خانواده ای که عزیز برای اسلام داده از هوچی گری های عده ای بهراسند و در سوراخی بخزند ! تاحریم حرمشان امن بماند! که را می ترسانید؟ از چه می ترسانید؟ مرا از عفت ام می هراسانید؟ با حجب و حیای من بازی می کنید برای سکوتم؟ می ترسانیدم که : بلای *** سرت می آوریم!؟ آن هم علنی!!!!!... با آگاهی ایستادند و می دانستند اگر به دست آنهاست ؛ حریم خانواده شهدا و زن و همسر نمی شناسید! هیچ کس ذره ای شک نداشت که : دین در خطر است!

گذشت تا انتخابات تمام شد!
****ما بقی درد و دل ها در نوشتار بعد****
بعد از نوشتار :
*کاش می فهمیدید هنگام نوشتن این دردنامه ها چه عرقی بر تنم نشست و چه اشکی بر صورتم جاری شد...کاش می فهمیدید که چه بر سر اسلام آمده و می آید!
**کاش ناله های همسری شهید را می شنیدید و جای دارد هنگام شنیدن خون گریه کنید!
***کاش می بودید و می دیدید که وقتی فهمیدند این همسر شهید است که چادر از سرش می کشند و به زیر دست و پایشان گرفته اند و او را می زنند( برای زهرا(س) گریه می کنید؟ اشکهایتان جاری باد و هرگز خشک نشود نا مسلمانان!..صحنه های پشت درب خانه زهرا (س) اجرای زنده داشت در چهار ده خرداد) چنان وقیحانه گفتند: شهیدچه ربطی به خانواده شهید دارد. شما فقط زن و بچه اش هستید و تو(اشاره به همسر شهید ) با شهید فقط ***(کاش می توانستم حیایم را قورت بدهم..عفتم را زیر پایم بگذارم و بنویسم کلماتی را که شنیدم ) و تو(اشاره به فرزند شهید ) از ی شب **** پدر و مادرت هستی !...و ...توهین پشت توهین..همین جنابان محاسن دار بلوز رو شلوار بسیجی و فرمانده بسیج و حتی نیروی اورژانس حاضر در محل و نیروی گشت سپاه پاسدارن!
****همین رسانه ی خیر سرش ملی که کلام امام را برای عوام فریبی می گذارد این را هم بگوید وقتی زنی به زیر دست وپای این نامردمان بسیجیان تربیت شده شما می افتد کلام امام یادشان می رود که :خانواده شهدا چشم و چراغ امتند.آری این کوردلان را چه به کلام امام!
*****این جریانات و اتفاق ها کم نیست.یکی دو تا نیست...این قدر در این ایام زیاد شده که طاقت و توان انکار ندارید.برای انکار به هر چیز متوسل می شوید.به هر تهمت و دروغی چنگ می زنید.از هیچ کاری کوتاهی نمی کنید. رسما از تریبون نماز جمعه و ایستاده بر منبر رسول خدا (ص) جناب ا.خاتمی می گوید : ما در کوچه نمی کشیم. در خیابان می کشیم ولی در کوچه می زنیم...(باز گلی به جمالش که قبول کرد بالاخره این ها هستند که می کشند )اما...الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم
******نمی دانم بعد از نوشتار هایم کجا می برندم ؟نمی دانم در میانتان هستم یا نه؟ .نمی دانم اگر بگیرندم تاب دفاع و استقامت دارم یا خیر؟شاید حاضر به اعتراف شدم که :
سلام به همه مردم خوب و نجیب دنیا !من یک داوطلب معترف هستم که بیست سال در خواب غلفت خفته بودم همی تا اینکه گذر برادرن خوب ما بر منزل یا(...) ما شد و قبول زحمت فرموده و مارا ارشاد نموده و من به تمام اشتباهات چندین و چند ساله خود همی پی برده ام!آحاد ملت عزیز و شریف فکر می کنید شیوع آنفلانزای خوکی (خوکی بود؟ ) در ایران کار که بود؟ معلومه !من!...فکر می کنید چرا آب لوله کشی رحمت آباد وصل نمیشه؟ فکر می کنید کی می خواد این دولت خدوم رو از بین ببره؟ خب معلومه... میر حسین!من خودم شاهد بودم در جلسات ستادش تصمیم می گرفتند که ستاره های دنباله دار هر 30 سال یکبار از کنار زمین بگذرندو از اون بد تر که هر بار باید واقعه ای شگرف جهان را فرا بگیرد... این دست کمی از اون خورشید گرفتگی بویو(الهی قربون این جومونگ و اهل و عیالش برن بعضی ها ) داره؟ کی می خواد نظام وَر بــِــچُــلسه؟ معلومه میر حسین!اگر این بابا اخلال نمی کرد این ستاره های دنباله دار سالی سه مرتبه به کوری چشم اون از زمین رد می شدند تازه مردم را هم بین خط تهران-بند عباس جابه جا می کردند مجانی!منتهای این بابا و دستیارانش که معلوم نیست تو کدوم کشور بیگانه و اجنبوی(شایدم اسرائیل لعنتی گور به گور شده..چه می دونم..این جا بد خط نوشته.نمی تونم بخونم ) آموزش دیدند نذاشتند این دستاورد های دولت کریمه به انجام برسه! ولله به خدا!
آحاد ملت شریف و شهید پرور ایران من را برادران بسیار روشن و منور الفکر کردند و کور شوم اگر منفذی تاریک داشته باشم!می خواستم اعتراف کنم همین میر حسین بود که هی از قدیم الایام تو ذهن مردم فرو می کرد که "باجناق"فامیل نمیشه و همین رهنورد بود که هی می گفت آدم آبش تو ی جوب نمیره با جاری اش و...
این بچه ها که کلاس اولی هستند و هی دستشان را در دماغ مبارکشان می کنند گمان می کنید به خاطر چیست؟...این دستور میر حسین موسوی و موج سبزش است!
اصلا من از بچگی این جوری بودم که هی فیلم مخمل و زی زی گوولوو رو دیدم و از همون بچگی اندیشه های این انقلاب مخمل و ززی تو ذهنم بود...من گول خوردم!
اقلام تبلیغاتی که به ما می دادند از همون اول توش شامپو ضد شورش بود!اونم فراوون..فله ای...باور کنید آحاد ملت شهید پرور جهان و حومه..شامپو ضد شورش سبز به ما می دادند و می گفتند پخش کنید بین مردم!من گول خوردم!من ساده بودم!کلا من اشتباهی بودم!
همین دیگر...می خواستم بگویم و اعتراف کنم باشد که حق تعالی بپذیرد!
...اما به قول مرحوم بازرگان و کلامش در حین سخنان مبارزاتی اش:مردم این صحبتهایی که الان می گویم را باور کنید.فردا که مرا گرفتن هر چه گفتم باور نکنید..می زنند این ها.
این جمله را از من نیز بخوانید!
***** ای پدر!ای عملدار مکتب مظلوم! آن روز وقتی بالای مزار شهیدان و در مقابل چشمان تو سیل تهمت ها و ناسزا ها و باد کتک ها بود...به عمق این بیت برای سوگواری ات پی بردم :
ای خمینی (ره) بی تو گلشن بی صفاست
داغ تو همرنگ داغ مصطفی (ص) است
آنچه که بعد از پیامبر بر سر امتش آمد به راستی آن چیزی است که بعد از رفتن تو بر سر امتت می آید!
******چه می شود شما را ؟ چه می شود ما را ؟چرا خود به جان انقلاب و میهنمان افتادیم ؟ برای وجب به وجب این خاک خدا می داند چه خونها که ریخته نشده...چه عزیزانی که شکنجه و درد و داغ را تحمل نکرده اند..چرا حرفهای اماممان را در ذهن کم رنگ داریم :
من در میان شما باشم یا نباشم! نگذارید این انقلاب به دست نا اهلان و نا مردمان بیفتد!
بمب گوگلی غزه