۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

یاوران خمینی (سلام الله علیه)


این روز ها که دائم مبهوت در عالمیم ! خبر هایی می شنویم که نمی دانیم چرا از شنیدنش نمی میریم!؟!؟ ..حکایت خطبه همام است و جواب علی (ع) به فردی که در آخر خرده می گیرد به مولا(ع)... علی ای حال! باز در کمال ناباوری -که این روز ها کارمان شده- خبر شهادت اسوه آزاده مردان خدا را شنیدیم!... از سیخ شدن مو به تن و در آمدن چشم از حدقه از شوک و ضربان تند قلب و سنگینی بغض در گلو و جاری شدن سیل اشک در نیمه شب و سحر و... که خسته شدیم این روز ها و کار یومیه مان شده( -ظاهرا که لطفی است از جانب خدا و گاها لطفی است از جانب برادران دلاور !-) بگیر تا سر کوفتن به دیوار که : نــــــــــــــــــــــــــــــه!! خدای من!
زندگی نامه این دلاور نوشته شده بار ها (+) و(+) و(+) و مصاحبه هایی خواندنی شده با این عزیز (+) از آخرین پرواز و.... از لحظه آمدنش به میهن پس از 18 سال اسارت (+) از آخرین عکس ها قبل از پرواز (+) و (+) !
هیچ وقت فیلم آمدن و ورود این آزاده پس از هیجده سال دوری را که از تلویزیون پخش می شد فراموشم نمی شود... آن تلفن و خنده و گریه همسر این آزاده مرد ! تصویر یگانه فرزند این عزیز که به عمر اسیری پدرعمر کرده بود و...
چند سالی میهمان این دیارمان ماند و رفت !..این روز ها قلمم کند شده! ( شاید کندش می کنند) این روز ها قلم سخت می چرخد بر صفحه... این روز ها خاطراتم گم است ! این روز ها ارزش انسان ها به اندازه نگفتن هایشان است (؟!)... این روز ها عجب روزهایی است! عجب آخرالزمانی است !این روز های پر از داغ و درد است ... روز های شهید و شهادت !
آخرین باری که این آزاده مرد ایران زمین را دیدم ..دو - سه ماه پیش بود !
در این جلسه (+) بود که به روی سن آمد ...با خودم گفتم : چهره اش به مانند همان لحظه ورودش به ایران نورانی است هنوز !
وقتی که گفت :
"خلبانان در این دوران حماسه‌های زیادی را آفریدند، به ویژه در زمانی که قرار بود کنفرانس غیر متعهد‌ها در بغداد برگزار شود، خلبانان شجاع کشورمان با حماسه آفرینی خود خلاف ادعای صدام را در مورد قدرت بغداد در آن زمان اثبات کردند. زمانی جنگ بود و مسوولان و مردم ایران دست به دست هم دادند و مشکلات را پشت سر گذاشتند، همین مسوولان الان به میدان آمدند تا دست در دست هم ایرانی آباد بسازند. یکی از مسوولان متعهد و سخت کوش دوران دفاع مقدس مهندس موسوی است که آمده است با کمک شما مردم ایرانی آباد قانونمند و عزتمند بسازد "و...
وقتی گفت:مگر غیر از میر حسین موسوی کس دیگری می تواند این ویرانه را آباد سازد؟...سالن تاریک و پر جمعیت از شوق پر شد و نزدیک به انفجار!
ساده به روی سن آمد و ساده رفت ! خیلی آرام و سنگین سخن گفت ! قدش بلند و چهار شانه..دستانش را به اطراف تریبون گذاشت و سخن گفت ... بزرگانی دیگر آمدند...پدر شهید جهان آرا نیز سخن گفت ؛ از مشکلات خرمشهر از اینکه شرمش می آید بگوید در سالروز آزادی خرمشهر به خرمشهریان چه می گذرد از حمایت بی دریغش نسبت به میر حسین!
فرزند شهید ستاری آمد و آن سخنرانی معروف را کرد (+) گفت که به هیچ وجه سیاسی نیست و نبوده... به عنوان یک حامی نبود بلکه به نظرم به عنوان یک نماینده از خانواده شهدا آمده بود گله مندی!..وقتی گفت به خانه شهید همت ریخته اند... اینکه ریخته اند خانه شهید ستاری برای بازرسی ؟!!!؟ که چه بیابند ؟... که بترسانند..مزاحمت..بی شرمی.. وقاحت هم حدی دارد که ظاهرا ندارد !...ماتم زد...خشک شدم... حمله به خانه شهدا !؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!.... از جفاهای دولت نسبت به شهید و شهیدان گفت !...بی هیچ بار سیاسی..واگویه بود !چون لحن کلامش لحن کلام سیاسی یا تبلیغاتی یا..نبود... خیلی آرام بود..شاید هم محزون!..حزنش همه را گرفت !... عرق شرم بر پیشانی ما که نشست ؛ دولتمردان را نمی دانم !...سرم را زیر انداختم ... ناگهان یک خانم با صدای بلند گفت : این آقای نجف زاده کجاست بیاد انشاء خونی کنه برای شهدا و خانواده شون!؟ چند ردیفی برگشتند... حزن نگاه ها اجازه ادامه نمی داد .... جانبازی با همان چفیه آمده بود! به صورت همسرش که نگاه کردم زن جوانی بود ..کمی جا خوردم که این سن همسر و آن صورت شوهر ؟... گمانم از خیره شدنم فهمید... آرام لبخند زد و با تبسمی غمگین گفت : اسیر بودند !... ساکت شدم...ماندم... چه بگویم! ملت دیگر رفته بودند روی صندلی ها پائین هم نمی آمدند! که میر حسینشان را ببینند! و مامورین انتظامات به آرامی جوانان را آرام می کردند که نظم را رعایت کنند و البته همکاری کردند!
اولین بار بود که آقای عبدالجبار کاکایی را از نزدیک می بینم (+) شاعران و هنرمندان دفاع مقدس دیگر هم بودند ! سالن نسبت به جمعیت خیلی کوچک بود..تهویه خوبی هم نداشت ولی کسی شکایتی نمی کرد ! تاریک بود تا سن قشنگ تر باشد ...
بگذریم از این خاطرات !
آن روز عزیز مردان و زنانی بودند در آن جمع (+)که خلبنان لشکری تنها یکی از آنان بود !.... ان قدر زیاد که من مهلت گوش کردن به صحبتهای مجری و بعضا میهمانان را نداشتم... سلام و علیک ها رد و بدل می شد...یادم نمی رود لحظه ای که خواستیم روی صندلی های چیده شده بشینم؛ هنوز نشسته... همسر جانبازی را دیدم که از اسارت نیز یادگاری داشت.... دو ردیف جلوتر نشسته بود... بعد سر چرخاندم...آن یکی آن ور... بعضا سرم را زیر می انداختم تا بتوان به صحبتها نیز گوش کرد!
ان روز سالم بود و تنومند... قوی و سرحال..با نشاط و جوان! امیدوار به آینده ایران ... اگرچه محاسن اش از آنچه که قبلا دیده بودم سفید تر شده بود ! اما... اما چه شد حسین که به این زودی پر کشیدی ؟! ... در این روزهای تنهایی ! جانشین تمام 18 سال بی پدری ...
بعضی ها ( من جمله ح.شریعتمداری و شجونی( با جمله معروفشان که سر تیتر سایتهایی خاص شد که طرفداران موسوی زنانشان بد کاره و مردانشان سگ بازند و...) و امثالهم ) باید از شرم بمیرند ؛ از درد وجدان(اگر باشد) به خود بپیچند از این همه گناه و ریاکاری ؛ فساد و دروغ و جنایت و... که آن روز آن می گفتند و امروز برای حرف آخر دین ؛شهید شهید بر زبان دارند!شرم و ترس از خدا که ندارید... اگر دارید لااقل شرم از این خانواده شهید کنید و از حرفهای زده شده تان بر گردید ! آقایان ! شیعیان علی (ع) عبرت معاویه صفتان دارند ! بتازید همچنان که بد عاقبتی دچارتان می شود!
****

پ.ن:

*) خبر های ترانه موسوی ها و... منتشر شد ! خبر کذب آن در تلویزیون به نمایش در آمد ! رئیس کمیسیون امنیت در مجلس : ادعایی بیش نخواند ! رئیس مجلس اعلام کرد کذب است ! و... این ور می گیره ! اون ور ول می کنه!..اون ور می کشه..این ور ول می کنه و داستان همچنان ادامه دارد! ما هم که این روز ها از شنیدن این خبر ها راهی یمارستان شده و معده مان خونریزی کرده و... روز و شب دعا می کردیم فردی مورد اعتماد ؛ مقامی معتمد د رنزد مردم بیاید بگوید چنین نیست و مدرک ارائه کند! با اینکه نمی دانستیم چرا دوازده روز قبل جناب رئیس قوه قضائیه مثل آدم و با زبان خوش در جواب نامه محرمانه نیامدند در گوش مهدی کروبی بگویند کذب است و جناب آیت الله هاشمی رفسنجانی به آشیخ بگوید: آشیخ ! آسوده بخواب کذب است برادر یا ... مدرک ارائه دهند به کروبی که آبرویش را در طبق اخلاص گذاشته و نامه بدین مضمون داده و اعلام نگرانی و آرزوی تکذیب کرده !؟!..که بعد خود این آ شیخ بیاید بگوید به مردم : ایهاالناس! چرا اراجیف می بافید !؟ این چه حرفی است؟ ننگ بر دامان اسلام نگذارید و آبروی شیعه علی (ع) و حکومت اسلامی آغشته به خون نریزید و... و حتما باید علنی شود! فریاد ها بلند شود ! تا گروه تکذیبیه بیست و سی کوله بر دوش ؛راهی دیار خانه ها شود که : آییی ! بوگو نیس ! جان من بوگوو... و رئیس مجلس قاقا نونوچه اش را بخورد(بخورانندش) و زبان گشاید که ادعا است و... ! همان اول تکذیب می کردید این آشوب ها بر پا نمی شد ! فتنه ها بلند نمی شد ! مدرک ارائه می دادی به آشیخ این کش بازی ها در نمی آمد ! و ما هم سه شب خواب از چشمانمان ربوده نمی شد و معده مان خونریزی نمی کرد از شنیدن این اخبار ! و راهی بیمارستان نمی شدم از شوک ! ...سرمان از سجده شکر بر زمین بود تا از فریاد وا اسلاما ! وا محمدا ! وا حسینا ! چیزی زیر کاسه لیسیده بعضی هاست که چنین نمی کنند ! چیزی است ......... و ما به وعده قران ایمان داریم که : والعاقبة للمتقین !

**) ظاهرا و قانونا نوبت هاشمی بود که به میدان نماز جمعه !- این عمل عبادی - سیاسی به قول حضرت امام (سلام الله علیه)- بیاید ..گفت می آیم... گفتند: می آیند! بعد نوشت :نمی آیم ! گفتند می زنند و می شکند و می بردند و ... بعد ظاهرا قرار شده نوبت آقای ا.خاتمی باشد ! من به دوستان مخصوصا این آقای تقوی که این روز ها ماشاءلله نطقش باز تر شده یک پیشنهاد دارم :

از این به بعد هر وقت (مثل دوره های سابقه که گردشی و نوبتی بود نه چیز دیگر ) نوبت آقای هاشمی شد با هم دیگر یک صدا می گویئم : هـــــــُــــــــــــــــــــپ ! و بازی را ادامه می دهیم ! خیلی هم دقیق می شویم ببینیم چه کسی به جای "هــُـــپ" می گوید "هاشمی" اون وخ رسما (و حالا شاید غیر رسمی{تا ببینیم مصحلت نظام چیست ؟و خدا چه می خواهد؟ و... اینا } ) می گوئیم : آی سوختی !شاید هم از بازی نظام بیرونش انداختیم و دور بعد بازی راهش ندادیم !! شما چی میگی؟ ها؟

***)یک پیشنهاد هم دارم به دلاور مردان و شجاع زنان گروه تکذیبیه بیست و سی که از جان و آبروی خود مایه می گذارند و این در و آن در می زنند و تلاش بی وفقه می کنند تا افکار عمومی را ارضاء و سوء تدبیر ها را بر طرف کرده و ...و آن ؛ اینکه :
آقا ! برادر ! خانم ! خواهر ! دلاور ! قهرمان ! اصلا هر چی تو بگی ! بیا و آقایی کن هر وخ خبری تو این مملکت شد ... که بد جور افکار عمومی منحرف شد ! ذهن ها تخریب شد و ستون های بعضی مقامات لرزید و چه و چه.... تو تکذیبش نکن! مثلا چه می دونم! همون اخبار 21..یا ظهر یا... خوبه... یا..ی بخش دیگر آن رسانه همش ملی ... ما که امیدوار بودیم و یک چشممان به آسمان بود و یک چشممان به این و آنور که بنده خدایی یافتیده شود و تکذیب کند و آرزوی دروغ بودنش را داشتیم و چه و چه ؛ تو که تکذیبش کردی ؛ ظنمان برد پس خبری است لابد ! چه کنیم ؟ دست خودمان هم نیست ها... واکنش طبیعی مردم به چوپان دروغ گو را در کتاب دوم دبستان خواندم...تقصیر آموزش و پروش و بد آموزی های آن است !... خلاصه ! امیدمان نا امید شد ! ..بیا و برادری کن... خفه بمیر این جور وختا! ها؟

۳۰ نظر:

ناشناس گفت...

اونکه دیگه رف راحت شد خوش به حالش میگم حالا که الان شهید است وجز شفاعت کننده ها بیاد دست مظلومین بگیره

ناشناس گفت...

اونکه دیگه رف راحت شد خوش به حالش میگم حالا که الان شهید است وجز شفاعت کننده ها بیاد دست مظلومین بگیره

Unknown گفت...

این پیشنهاد برای هاشمی رو خووب اومدی

Samaa گفت...

@ ناشناس :
بله رفتند... رفتنی که هم شمع سوخت هم پروانه !
چه فرقی است بین این شهید و شهیدانی دیگر؟
یعنی شما فکر می کنید وقتی شهید باکری ؛ فرزند خود را که به فاصله یک هفت بعد از انتخابات زندانی و در بند و پر از اه و ناله و درد می بیند ... وقتی خانواده شهید همت ؛ آنهمه بد رفتاری با خانواده اش را می بیند ...وقتی شهید ستاری...وقتی شهید جهان آرا..وقتی شهید دکتر آیت الله بهشتی... وقتی شهید داوود کریمی...وقتی شهید تند گویان ...وقتی شهید شیرودی... وقتی شهید... همه همه خانواده های شهدا که حامی میر حسین بودند و هستند ..چه آنانی که حامی بودند و چه... ظلم در هر پاکدیده ای ظلم است و فریاد یا محمدا بلند!
...
این نیست که شهدا ما را فراموش کردند یا نعوذبالله چیزی شبیه به این !
...برادر /خواهر من ! دمیدنی صبحی زیبا در سایه عدل مهدی (عج) ؛ شبی تاریک و بیم موج و گردابی حائل و خون و عرق دارد!که نزدیک است انشاءلله

Samaa گفت...

@ میم:
زنده باشید!

مریم.ب گفت...

خوشحالم که اینجام،که اینجارا می خوانم،این همه پختگی کلام را
عالیست این دست نوشته ها خواهر...

Zahra گفت...

che mishe goft be joz
اللهم فکّ کلّ اسير

delam barat tangeee kheylii:(

Samaa گفت...

@مریم .ب :
سلام.ممنون...کلیک رنجه کردید به قول بلاگر ها :دی ! دوباره سر بزنید به این کلبه محقر ما !
زیبایی ذهن شماست نه این دست نوشته ها !
نمی شناختم وگرنه قبل از تشریف فرمایی شما مزاحم صفحه تان می شدم !
ما که مهمان نوازیم.شما چه طور ؟ ;)

Samaa گفت...

@زهرا :
سلام زهرای من !
الهی آمین یا رب العالمین ! به حق محمد و آله اجمعین
منم.شرمنده که تند تند نمیام نت :(

Samaa گفت...

خطاب به دوستان :
سلام بر همگی !
نمی دانم مشکل فنی بلاگ است یا سرعت مخاطبان یا موردی دیگر ولی گویا بعضا کامنتها چند بار تکرار می شوند! مثل کامنت ناشناس که دوبار آمده یا کامنت مریم.ب که 5 بار یا کامنتهای فحشانه دیگر ! به هر حال اگر مزاحمتی است برای دوستان شرمنده.

محمد گفت...

لابد تو هم بابا بالا سرت نبوده که تربیتت کنه!
بی پدر که بزرگ شه آدم همینه ... اون نیست ما ها که هستیم آدمت می کنیم!

ناشناس گفت...

che bad .kaash taraneh mousavi dorost bood v to jash boody.heif...

Samaa گفت...

خطاب به دوستان:
برای شعور نداشته عده ای !
کامنتها می تواند تهمت و توهین به من باشد . اما تهمت و توهین به شخصیتهای متعهد و انقلابی را هرگز تائید نمی کنم.خود را خسته نکنید

مجنون جامانده گفت...

هو !
عرض ادب خدمت سماء خانم عزیز
خدا را شاکرم که هم با حاج داوود در یک مکان شیمیایی شدم و هم با همان حال مدتی هم در کنار ایشان در مناطق ییلاق نشین اوین در یک بند بودم.
خدا رحمتش کند که مرد بزرگی بود و خوشا بحالش که رفت سوی بالاتر . و این وقایع زیبا و در نوع خود بی نظیر برادران مهر ورز را ندید.
خب خدا را شکر که آقا میثم کریمی را هم می شناسید که پسر بسیار خوب و فروتنی است. و البته یادگار حاج داوود عزیز
اما بعد

سماء خانم آیا اجازه می دهید که سرکار عالی که بسیار برای ما عزیز هستید را در لینک سروران وبلاگ خودم قرار دهم ؟؟؟؟
عنایت فرموده و اجازه بدهید.
شکوه لطفتان فروزان
سبز باشید و آفتابی
اما سلام

Samaa گفت...

@مجنون جا مانده :
سلام بر زاده زهرا(س)!
بودنتان در کنار حاجی را در فاو و شیمیایی شدن با ایشان را در جریانم !
خوشا به حالش که رفت ... خوب زمانی رفت ... نیست که ببیند چه ها که سر انقلاب و اسلام و امام (سلام الله علیه) نمی آورند!
زیبا سید ؟! ... ما رایت الا جمیلا دیگر ؛نه؟!
ذکر خیر فرزند حاج داوود بود و هست در بین پاکان !
رخصت نمی خواهد سید ... اگر ننگ وبلاکتان نشویم ؛ افتخارمان است !

ناشناس گفت...

وقتي به نوشته هات نگاه مي كنم ، انگار قند ميبينم .
اما وقتي ميخونمشون ، مزه اش خيلي تلخه.
روي قند شهدا ، شوكران سياست ريختي. به همين خاطر سميه اين نوشته هات
متاسفم

Samaa گفت...

@ناشناس (دوم):
صیغه" نا شناس" صیغه بدی است در کامنت گذاشتن ؛ نوعی نقاب زدن است به نظرم اما نظر است و محترم ! کاش نامی...نشانی ..چیزی... می گذاشتید تا حرف ها رد و بدل شود ! نمی دانم بر می گردید به این صفحه که جواب بخوانید یا نه ؛ اما می نویسم !
حقیر نه ادعای کلام شیرین دارم نه تلخ ؛ نه نیش و کنایه دار نه صاف ؛نه حرف از سیاست زده ام نه از سیاسی بازی و...
از برای دلم می نویسم؛دردم نه درد سیاست بازی های گروه حاکمه و غیره است نه جنگهای لفظی و... درد عموم ملت است !
شعار سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست (و لابد به همین دلیل هم گرفتار سیاستیم هم گرفتار دیانت !!!)را زیاد شنیده اید از برنامه های تلویزیونی شهید آیت الله دکتر بهشتی و مناظره ها بگیرید تا کتب شهید مطهری و حرف های امام (س) و یاران امام (س)..آنها به کنار !
قند شهدا !؟ این را چه کسی تعیین می کند که حرف از شهدا را چگونه باید زد ؟ چه زهر است چه قند ؟..شما ؟ من ؟...به قول مالک اشتر نخعی از قرآن قل قل کلماتش را بلدید(بخوانید از شهید ... روضه هاخوانی هایش را )اگر این قند است؛بله این نوشته های تلخ است ! تلخ است چون کام خانواده شهدا تلخ است این روز ها! چون کام مظلوم تلخ بوده و هست و سالهاست که در مقابل شیرینی کام ظالمان قند کم می آورد تا سحر خیز مدینه(عج) بیاید!
به نوشته های پیشین نگاهی کنید تا بفهمید کام خانواده شهدا برای چه تلخ است!
و اما سمی بودن ... چرا؟ چون به فکر وادارتان می کند ؟چون فکر کردن برایتان سم است ؟چون لاف مسلمانی زدن آنهم از نوع انقلابی آسان است و وقت عمل که می شود سلامت عقل عده ای به خطر می افتد ؟! چون... سمی نیست و نبوده...شاید سلامت عقل شما را ضمانت نکند که آنوقت بله!برای عده ای که بازگشت به وجدانشان و ایمان و اسلام و راه امام (س) روحشان را متلاطم می کند سم است و اگر این سم است افتخار می کند به این نیش سمی قلمم!
علی ای حال!امیدوار بخوانید حدیثی ماند بگوئید که اگر ماندیم پاسخ دهیم!
در ضمن ممنون از کامنت مودبانه تان!

ناشناس گفت...

سلام
تمام حرفام با خوندن این مطلب از پیوندهای وبلاگ شماخفه شد

دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی(حفظ الله عنه من شر الحاسدین و کید الکائدین) ::مرجع عالیقدر جهان تشیع::


یاحق

Samaa گفت...

@ نا شناس :
علیکم!
اینکه هنوز جسارت و جرئت زدن نامتان را ندارید جای بحث است !!!!!!!!
بگذریم ..با حساب انکه نقاب هنوز بر چهره شما هست صحبت می کنم !
حرفهایتان را نمی دانم چه بوده که تمامش را بدانم !...خفه شدن را هم نمی دانم ..خدا راه تنفستان را تا زمانی که در راه حق هست باز نگه دارد انشاءلله!
نمی خواهم ذهنم را سمت این موضوع ببرم که شما حتی قصد کنار گذاشتن احترام به این مرجع بزرگوار را داشتید که اگر حتی به سمت این فکر ببرم لحن کلامم مطمئنا دیگر در مقابلتان لین نخواهد بود !
جمله طرفداران ا.ن در مناظره های قبل از انتخابات که :اگر به حرف مراجع باشد سنگ روی سنگ بند نمی شود !
یا باید از امام (س) عبور کرد و... هنوز در تاریخ ثبت است (اگر چه می دانم طالمین همیشه قدرت این را داشته و دارند که تاریخ را بنا بر آنچه ک خود می خواهند می نویسند نه انچه که هست .. و البته دیوار حاشا و تکذیب ا.ن و ا.ن ها که به بلندای آسمان رفته ظاهرا ...بگذریم)
حتی ذهنم را سمت این نمی برم که هم بله !
با کامنت شما ..فکر می کنم..علاوه بر آن دعاء باید کاملترش کنم :
حفظ الله عنه من شر الحاسدین و کید الکائدین و ظلم الظالمین و خیانة الخائنین و شرور المنافقین

Samaa گفت...

@ ناشناس :
این "یا حق " گفتن شما ... به شکم انداخت !
البته لفظی است آشکار و شایع
ولی
من شخصی را می شناسم که ...
غیر ممکن است
که آنی که من می شناسمش دست نوشته هایم سمی بخواند ! ... این صفحه را باز کند..کامنت شخصی به اسم "محمد"را ببیند ؛ غیرت خونش نجوشد و به زبان نیاید و...
غیر ممکن است !

مریم.ب گفت...

سلام خواهرم
خودت را خسته ی پاسخ دادن به این هتاکان نکن!
شرم خورده و حیا ی قی کرده است داستان.
و اگر بدانی دل روزه داری را چقدر شاد کردی با:دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی حفظ الله عنه من شر الحاسدین و کید الکائدین و ظلم الظالمین و خیانة الخائنین و شرور المنافقین
و البته پاسخ های بی نظیرت!

نگرانی هم ندارد این غیبت ها که روزه ی اینترنتی گرفته بودیم.ایزوله کرده بودیم خودمان را به قول فرنگی ها
بلکه برای این رمضان که اینطور صدای قدمهایش میان ناله ها و آه ها و ضجه های ملت و شلیک ها و ناسزاها ی این جلادان گم شد آماده شوم،که نشد

Samaa گفت...

@ مریم :
سلام خانوم!
مریم جان!یک بلاگر وقتی می تواند خودش را یک بلاگر بنامد که با همه افراد؛ همه نظرات ؛ همه گرایشها دست و پنجه نرم کند ...سخن بگوید و سخن بشنود ! نظر بدهد و نظر گوش کند..گاهی ایجاب می کند فحش و تهمت و ناسزا بشنوی از دوست و دشمن ..گاهی...
اما این خصلت تنها برای بلاگر بودنم نیست و رسالت قلم بر دوشم !نـــه ! اولا قائل به کلام دکترم که در وبلاگ بی کرانه ها نوشته ام ..سمت چپ وبلاگ هست نوشته ها و آدرس !..بعد هم اگر قرار باشد مثل ا.ن و ا.ن ها یا مثل آمریکایی ها و اسرائیلی ها و.. فقط قائل به آزادی موافق باشیم نه آزادی بیان ! که دیگر تکلیفم معلومیم عزیز !
در مورد حضرت آیت الله العمی صانعی ( زید عزه) در مقابل هر کسی که حتی قصد کنار گذاشتم احترام به ایشان را داشته باشد دیگر قائل به کلام لین و نرم و مسامحه نیستم! قدمی کج بگذارند در کامنتهای این وبلاگ حد اقل ! قلم و قدمشان خواهد شکست! شوخی با هیچ احد الناسی هم ندارم!
و...
بماند!
جدا ؟!
روایت داریم سرور در قلب مومن ایجاد کردن عبادت است !..آخ جوووون :دی
نگرانی!؟ ایزوله ؟!
شاید حق با توست !
نقل است از امام (رضوان الله علیه )ه ایشان در ماه مبارک خواند شعر و گوش دادن به موسیقی را ترک می کردند..جلسات را کوتاه و کم می کردند در بحرانی ترین شرایط و...
شاید!
اما این جمله از امام آویزه گوشم است که :
در صحنه نگاه داشتن مردم امروز بر ما تکلیف است !
متوجه ای مریم خانوم؟!
خدا شر ظالمین را از امت اسلام بر دارد هر چه زود تر !

مجنون جامانده گفت...

هو
پاسخ:
1.عکس بدستور سرکار عالی عوض شد
2.الف هم اضافه شد
3.وثیقه هم 200 میلیون خواستند
4.ملاقات هم 25 دقیقه انجام گرفت هفته پیش
5.راجع به ابو غریب هم چه بگویم جز اینکه دوستان مهر ورز را به کلام حضرت پروردگار ارجاع بدهم آنجاکه فرمود......و حق را به باطل درنياميزيد و حقيقت را با آنكه خود مى‏دانيد كتمان نكنيد 42 بقره
6.مهر سر کار عالی فروزان
7.سبز باشید و آفتابی

8.دعا در حق من فراموش نشود
9. اما سلام

Samaa گفت...

@مجنون جا مانده :
شماره بندی که کردید... قبل از آنکه در صفحه تائید نظرات مدیریت وبلاگ بخوانم صلوات فرستادم؛ ترسیدم یک لحظه ! لحن شماره ای ...بزرگوارید !
به تقلید از شما عارضم که :
*) دستور کجا بود مومن خدا !؟ چنین جسارتی نکرده و نمی کنم!
**) ممنون که تصحیح شد!
***) مهرورزند دیگر ! خب چه شد ؟ دادید ؟ می توانید بدهید ؟...می آیم وبلاگتان آنجا عارض می شوم ما بقی حرفم را
****)خدا را شکر ! حالشان چه طور بود ؟
*****)آیه زیبایی بود!ممنون
******)چراغ دلتان روشن!
و اما مورد هشتم ... دعای ما سید بالا می رود نه اینکه نمی رود ولی تا سقف!..حالا بعدش پائین می آید و بخورد بر سرمان و.. را نمی دانم!...بلا ملایی سرتان آمد به خاطر دعای حقیر بنده معذورم ها... از قبل گفته باشم نگید نگفتی :دی

مربم.ب گفت...

نه!
نگفتم تایید نکن کامنت مخالف را،
گفتم خسته نکن خودت را با پاسخ
یعنی اگر مثل من خیال می کردی وظیفه ای داری برای آگاه کردن نا آگاهان
خیال غلطی ست،جنایت ها پر رنگ تر از این حرف هاست
کسی که تا به حال ندیده،هرگز نخواهد دید
می گوییم روزه ی اینترنتی،روزه ی اینترنتی
اگر بتوانیم دو روز بیشتر!
نمی شود...

ناشناس گفت...

سلام
اشکال سیستمی ست که بعضی ها ناشناس میشوند والا دوستیم!
فقط برای خوندن جوابم آمده بودم که ابهام در پیامم + کامنت شخصی بنام محمد من رو بر آن داشت که علی رغم میل باطنی دوباره بنویسم.
این سیستم آر.اس.اس با تمام جذابیت هاش تو این وبلاگ خیلی دلم رو میسوزونه و به این دلیل نخواهم نوشت!
خطاب به ظاهرا مردی بنام محمد که از تبار محمد ها نیست والا چنین نمیگفت عرض کنم که الان شما بابا بالایه سرته که اینقدر به خودت مطمئنی؟!حالا بابات کی هست؟!بابای بابات چی؟!چقدر بریم عقب به خدا میرسیم؟!
اینکه یکی خلاف نظر شما نظر داره دلیل بر هتاکی شماست؟!اگر قرار بود همه مثل هم فکر کنیم که باباهامون(؟)انقلاب نمیکردند!امثال شما هستند که خیلی ها دین گریز کردند و باعث شدندمخاطب تا ظاهر مذهبی کسیرو می بینه،سریعا گوشاش رو ببنده و حاضر نشه یهلحظه به حرفات گوش کنه تا جایی که...!
حیف!صد حیف که این حرف زدن ها چه فایده داره!
میدونی چرا به اینجا رسیدیدم؟
بخاطراینکه به خمینی"امام" میگفتیم ولی به خامنهای "امام"نگفتیم،حتی در لفظ!!
یا حق
http://parvazebienteha.blogfa.com/

Samaa گفت...

@ مریم :
می دانم که منظورت پاسخ دادن به کامنت هاست !
در مورد ما بقی کلامت حرفی ندارم برای زدن جز ...
و خداوند به محمد(ص) گفت : هدایت از آن ماست ! نه از جانب تو ...
مریم جان! شاید گاهی باید این آیه بر ما هم نازل شود تا دست بکشیم!البته به قول حضرت امام (سلام الله علیه) که به فرزندش خطاب کرد که :
قرآن را به گونه ای بخوان که گویی آیه آیه آن بر تو نازل می شود!
شاید این زمان ؛ زمانش باشد و شاید هم نه!
نباید خسته شد از تذکر که : "فذکر !انما انت مذکر !"
آنانی که گوشهایشان بسته و چشمهایشان کور و قلب هایشان تیره و ... چه اثر دار خواندن آیات بر آنان !به قول قرآن!
چه بگویم...
باز هم می گویم :مریم باش و بمان!
دل به دل پیامبرت گره بزن !

Samaa گفت...

@ناشناس:
چه اشکال سیستمی است که تنها برای شما به وجود می آورد. احیانا از ناواردی است... آن پایین برای انتخاب هویت !
مهم نیست!
آنچه می خواستم و آرزو می کردم که نشنوم..حاضر بودم خودم را به نفهمی بزنم..حاضر بودم...و..شد آنچه که نبایست می شد!
پس شما همان ...
rssرا نمی دانم منظورتان را !
پاسخ محمد دیگر مهم نیست!
اگر ما قبل از آنکه ... بگذریم!
حتی الان که دارم این نظر را پاسخ می دهم نمی خواهم واقعیت را باور کنم!
نمی دانید چه قدر تلخ است دست بردن سمت کیبرد و نوشتن پاسخ یک ناشناس که نا شناس نیست ! نه تنها نیست بلکه ...
خدای من !خدای من!
زحمتی بکشید... این پاسخ را صرفا به احترام حضورتان در وبلاگ بدانید... باید فکرم را متمرکز کنم! باید با خودم کلنجار بروم که باور کنم واقعیت را که فلانی هم بله !... فلانی هم ...
دارم فکر می کنم اگر ذهنا باور کنم قلبا هرگز باور نخواهم کرد...هرگز... و هرگز

ناشناس گفت...

سلام
تمام حرفام با خوندن این مطلب از پیوندهای وبلاگ شماخفه شد

این ناشناس من بودم!
مشکل سرور ماست با بلاگسپات!
منظورم از آر.اس.اس همین سیستمی است که تیتر وبلاگهای لینک شده ی شما رو در صفحه اولوبلاگتان به نمایش میگذارد و معرف خط و مشی فکری و...قبلا در این مورد حرف زده بودم
یاحق

Samaa گفت...

@مهدی که هم چان نا شناس در انتخاب هویت می زند :دی :
بله شناختم.نیاز به تکرار نبود.
به اون نمی گن آر اس اس !
قبلنی را خاطر ندارم..یعنی الان آن قدر ...بگذریم

بمب گوگلی غزه